استان بختیاری بایدهاونبایدها(قسمت دوم)

واینک پس از ماههای متوالی که از غیبتم می گذرد غیبتی که از مشغله کاری ودرس ومشق ناشی شده دوباره فرصتی می یابم برای پی گرفتن موضوع قبلی که دیگر شاید کهنه شده باشدوبه باور بعضی ها قصه ای است تکراری وبیانش هم نابهنگام......

      گفتیم که بختیاری را حکام قاجاریه وخصوصا پهلوی اول به واسطه قدرت نمایی تاریخی اش و روحیه وطن پرستی وسلحشوری اش از داشته های بدیهی اش یعنی استانهای مستقل وسهم قانونی اش در بافت قدرت محرومش کردند واز این رهگذر مجاهدانش را یا خانه نشینشان کردند ویا تا فراز چوبه های اعدام بدرقه.وسهم عنصر بختیاری در سرنگونی حاکمیت پهلوی هم در زمان انقلاب نادیده انگاشته شد وما بازهم علیرغم پیشتازی هشت سال جنگ وجهاد وتقدیم هزاران شهید بختیاری در راه حفظ تمامیت ارضی میهن عزیز تا جایی که سرفرماندهی هشت ساله جنگ را هم یک جوان سلحشور بختیاری(سردار همیشه سرافراز میهن دکتر حاج محسن رضایی)عهده دار بود بازهم نه استانی بختیاری نام گرفت و نه توسعه ای در سرزمین بختیاری تحقق یافت ونه مطالبات قانونی وحقه بختیاری احقاق گردید.درست در هنگامه ای که ما از این بی مهری ها در رنج وعذاب هستیم در استان چهارمحال از آن بختیاری شبکه استانی را بنام یک تپه کوچک در نزدیکی هفشجان نام می نهند.هیچ کس هم از آقایان مصدر امور نپرسید که زردکوه بختیاری که منطقه ای شناخته شده در جهان است وهمه افتخارات دیروز وامروز این استان واستانهای همجوار بنامش رقم خورده اند شایسته تر بود یا تپه کوچک جهانبین که به خواست رعیتهای رهیده شده از بند فلان خان فراموش شده  این افتخار به این بزرگی میابد؟وبازهم تلخ تر اینکه شبکه سیمای استان بختیاری اصلا برنامه بختیاری ندارد گویی هفتاد درصد جمعیت استان بختیاری به جبر زمانه باید محروم باشند از بدیهی ترین حق قانونیشان قصه تلخی که در خوزستان واصفهان هم با کمال تاسف در جریان است.جمعیت هفتاد وپنج درصدی بختیاری در خوزستان هم از سیمای استان سهمی نزدیک به صفر دارند وچهل درصد بختیاری استان اصفهان هم سهمشان صفر است از برنامه های سیمای این استان.

وبازهم تلخ تر اینکه نام بلند بختیاری را در صدد حذفش بر می آیند ونام مجعول ومسخره بام ایران را به استان بختیاری تحمیلش میکنند.براستی آیا این استان بلندترین نقطه ایران از سطح دریاست؟شهرکرد ویا بروجن بر فراز کدام کوه ویا بربلندای کدام نقطه مرتفع بنا شده اند که بتدریج وبه گونه ای حساب شده برخی ها با غرض ورزی در صدد تحمیل نام مجعول بام ایران به جای نام تاریخی سرزمین بختیاری بر می آیند؟این قصه مسخره یادآور اقدام نژادپرستانه اعراب در استفاده از نامی مجعول به جای خلیج فارس است با این تفاوت که متاسفانه جعل کنندگان هم وطنان وهم استانی های خود ما هستند نه بیگانگان.... راستی تکلیف دماوند ودنا وزردکوه وهمه نقاط مرتفع ایران چه میشود وقیکه بام ایران کاذب اینجا باشد؟

وبازهم تلخ تر اینکه آب منطقه بختیاری را به استانهای کرمان یزد وقم می برندبدون آنکه مشکل کم آبی این مناطق که شامل استانهای خوزستان- چهارمحال از آن بختیاری- اصفهان ولرستان میشود را مرتفع کرده باشند.در اصفهان ماههاست که مردم از خشکی زاینده رود رنج می برند وافسرده شده اند.در لرستان از کم شدن آب دز مردم وحشت زده به تبعاتش می اندیشند.در خوزستان هزاران هکتار از اراضی شمالی و مرکزی از کمبود آب رنج می برند......

واین چنین است که عنصر بختیاری همچنان بدنبال زبان مناسب چانه زنی برای مطالبات قانونی خویش است.

براستی نمایندگان بختیاری در مجلس شورای اسلامی این مطالبات را درک می کنند؟

استان بختیاری بایدها ونبایدها

چنددهه است که بحث تاسیس استان بختیاری کمابیش از جانب برخی همتباران روشنفکردنبال میشود.اگرچه پیگیری قانونی در شرایط فعلی که مملکت با برخی مشکلات در صحنه های سیاسی واقتصادی مواجهه است چندان ضرورت ندارد.ولی باید به ریشه یابی این مهم پرداخت.

نقشه ای از سال ۱۸۱۴میلادی از ولایت بختیاری موجود است که توسط هوتم شیندلرنقشه کشی شده است( اصل این نقشه در آرشیو بنده موجود است که در آینده به ضمیمه این مطلب منتشرخواهد شد) در این نقشه حدود ولایت بختیاری شامل کل استان بختیاری وچهارمحالش به اضافه شرق استان لرستان(الیگودرز وازنا ودورود وهمه مناطق بختیاری نشین این سامان) وشهرهای شمالی استان خوزستان مثل اندیمشک فعلی ودزفول مسجدسلیمان ولالی وایذه ورامهرمز وشوش وشوشتر وهمچنین منطقه لنجانات اصفهان ونواحی فریدن و بخشهایی از خوانسار وگلپایگان وشمال اصفهان شامل میمه میشود.این نقشه موقعیت سرزمینی قوم بختیاری را دردوقرن پیش نشان میدهد وخود بخود گویای نقش وجایگاه عنصر بختیاری در تحولات سیاسیُ واقتصادی وفرهنگی وخصوصا نظامی دویست سال پیش است.اما چه شد که این گستره جغرافیایی تجزیه وبه استانهای همجوار ضمیمه گردید وچه شد که بخش باقی مانده هم از عنوان استان بختیاری محروم باقی ماند؟این مهم را باید در نوع تعامل جامعه بختیاری با سیستمهای حکومتی سلسله های قاجاریه وپهلوی مورد ارزیابی قرار داد.

بختیاری در بهار۱۲۸۸شمسی به عنوان نیروی اصلی وتعیین کننده وارد مبارزه نظامی بر علیه استبدادمحمدعلیشاهی گردید وشجاعت ورشادت عنصر بختیاری مهمترین عامل سقوط استبداد محمدعلیشاهی بود وقوه توانمند بختیاری در نبردهای پس از پیروزی انقلاب مشروطیت با شکست قوای سالارالدوله وارشد الدوله وهمچنین محمد علیمیرزا که گاه عده نیروهای آنان تا سی برابرمجاهدان بختیاری می رسید استعدادنظامی خود را به نمایش گذاشت.فتح تهران وحاکمیت بختیاری که از دوره صفویه به بعد بعنوان نیروی بالقوه ای که مترصد تاسیس سلسله پادشاهی بختیاری در صحنه سیاسی ایران بوده زنگ خطر را برای بازیگران این صحنه بصدا در آورد.آنان از روح دموکراسی خواهی حاج علی قلی خان سرداراسعد که تمایلی برای تحقق این خواسته تاریخی ایرانی ترین قوم ایرانی نشان نمی داد بشدت خرسند بودندوزمانی که شش ماه بعد رهبر بختیاریها در جنبش مشروطه خواهی در اوج قدرت با کمال ناباوری از مسند حاکمیت کناره گیری نمود آن بازیگران ذکرشده نفس راحتی کشیدند.آخر ایران همیشه توسط شاهان غیر ایرانی اداره میشد ودستیابی بختیاری بعنوان بازمانده اصلی قوم پارس وایرانی ترین قوم ایرانی به تاج وتخت ایران زمین زنگ خطر جدی را برای بازیگران سیاسی خارجی وداخلی بصدا در می آورد.

به هر حال بختیاری از هوای آلوده صحنه سیاست وتزویرگریزان بود ونسیم دل انگیز کوهساران زاگرس را بر آن همه هیاهو ترجیح میداد.بختیاری به زادگاهش بازگشته بود وقدرت را با همه دلبستگیهایش وا نهاده واحمدشاه کوچولو را با بازیگران پیرامونش تنها گذاشت .غافل از آنکه در پستوی امارتهای تهران وشاید هم در پشت دیوار سفارتخانه های دوول صاحب نفوذ خوابهای تلخی را برای شجاع مردمان زاگرس دیده اند این جماعت ناسپاس...

مشروطیتی که آنهمه جوان رعنای بختیاری برای اسقرارش جان شیرین فدا کرده بودند اندک اندک به بیراه می رفت وگروهی از رجال جاهل چاره را در حذف نام بختیاری حتی در دستنوشته هایشان می دیدنددستنوشته های خائنانه ای که امروزه مبنای تاریخ وتاریخ نویسی برخی جاهلان این عرصه شده اندتاآنجا که راهزنان وبیسوادان ومستبدین از راه رسیده را مشروطه طلب می خوانند ودر حق رهبران واقعی این بزرگ انقلاب تاریخ ایران زمین سخت بی مهری روا می دارند این جماعت بیسواد تاریخ ناخوانده . 

یازده سال وفقط یازده سال زمان لازم بود تاکه از دل نظام دموکراسی مشروطه خواهی شخصیت مستبدی چون رضاخان میرپنج بیرون بیاید.یک دیکتاتور تجدد خواه؟معلوم نیست چگونه تجدد ودیکتاتوری باهم سازگار میشوند.

اما ماهیت رضاشاه جدید را بازهم بختیاری زودتر از دیگران شناخت.آخربختیاری صاحب خانه است وهرمهمانی را بهتر از دیگران می شناسد.بختیاری که قلبش برای وطن اهورایی اش می طپدخطر را حس کرده بود.شیرعلیمردان خان بختیاری حالا برای رهایی وطن عزم مبارزه میکند وحماسه سفید دشت را در تاریخ بنام قوم شهیر وغیور بختیاری ثبتش میکند ولی افسوس که خیانت برخی خودیها به شکستش می انجامد.....

سال۱۳۱۳شمسی حالا دیکتاتور جای پایی محکم کرده وباید غول بختیاری را از میدان بدرش کند....پیش از این منطقه بختیاری تجزیه شده دهکرد ولار وکیار ومیزدج وگندمان را حاکمی جداگانه منصوب شده واین حاکم کسی نیست جز رضاقلی خان ایلبیگی معروف بختیاری.وایلخانی هم مصدر امور است ونواحی دیگر هم رفته رفته حاکمان نظامی را تجربه میکنند.......

واین چنین بود که ولایت بختیاری بتدریج تجزیه شد واستان کوچک چهارمحال بختیاری از آن باقی ماند.محال اربعه که رعیت نشین بختیاری بود بتدریج افزایش جمعیت یافت وبرای خودش هویت من داوردی چهارمحالی تعریف کرد در حالیکه این جماعت بافت ناهمگنی از شهروندان ترک ولر وکرد وروستایی بودند وهیچ سنخیت فرهنگی وتاریخی با هم نداشته وندارند وجالب اینکه چهارمحالی خودش را رقیب بختیاری فرض کرد غافل از آنکه میان هویت قومی وهویت شهروندی فرق است بسیار. قومیت ریشه در دل تاریخ دارد وشهروندی را اصلا اینگونه خصلتی نیست.البته حاکمیت خان و خان سالاری وحکومت شبه استبدادی خوانین مظالم بسیاری را بر این رعیتها تحمیل کرده بودند واین واکنشها در واقع عقده گشایی بوده وهستند.البته معلوم نیست گناه من بختیاری چیست اگر فرضا خانی از رهگذر حاکمیت شبه دیکتاتوری زمان خودش گناهی را در حق رعیتی بیچاره روا داشته باشد که آنهم بنا بر مقتضیات آن حاکمیتهای تاریخی بوده. 

وحالا که بختیاری جمعیتش را بیش از ده میلیون نفر تخمین می زنند یک استان اسمی بنام خودش ندارد در استانی که همه داشته های فرهنگی اش تاریخش آیینش وملک وحاکمیتش متعلق به خودش است برخی ها بیگانه اش می خوانند.

آیا در تمام استان چهارمحال بختیاری یک نمایشنامه وتئاتر آیینی غیر بختیاری قابل نگارش است؟

در این استان همه آیینها باورها وهمه داشته های فرهنگی از آن بختیاری بوده وهستندومهمانان صاحب خانه شده گرچه عزیزند وگرامی نباید بیش از این ناسپاس باشند در حق صاحب خانه محجوب.البته که بی مهری چند مسئول تازه بدوران رسیده در حق ایرانی ترین قوم ایرانی هم هیچ تاثیری برمالکیت بختیاری بر استانش ندارد.اما تغییرنام استان چهارمحال بختیاری به استان بختیاری وتغییر نام شهرکرد به یک نام مرتبط با تاریخ وفرهنگ بختیاری نه تنها یک ضرورت بلکه یک مطالبه مشروع وقابل پیگیری است که با همت وتلاش جامعه بختیاری وهمراهی مسئولان نظام قابل حصول است.اما برای حفظ تاریخ وفرهنگ ایرانی ترین قوم ایرانی نه تنها باید واژه نامفهوم چهارمحال وچهارمحل را که اینک دیگر وصله ناجوری می نماید در پیشوند نام بختیاری از نام وعنوان استان بختیاری حذفش نمود بلکه باید تلاش نمود کل سرزمینی را که ولایت بختیاری می نامیده اندش دوباره به این استان ضمیمه نمود مگر نه این بوده که با توطئه خائنانه رضاخان قلدر این منطقه تجزیه شده است تا که گسست فرهنگی وتاریخی در میان قوم بختیاری ایجاد گردد غافل از آنکه هویت عنصر بختیاری ریشه در اعماق ایران زمین دارد ونه تنها در هیچ فرهنگی هضم نمیشود بلکه همه فرهنگها وهویتهای پیرامونی اش را در خودش هضم می نماید.

واگر استان بزرگ بختیاری دوباره احیاء گردد بزرگترین خدمت فرهنگی به تاریخ وفرهنگ ایرانی وپارسی ارائه شده چرا که فرهنگ بختیاری ستون فقرات اصلی تاریخ وفرهنگ ایرانی وپارسی است وحفظ این موزه زنده تاریخی فرهنگی بزرگترین خواست هر ایرانی وطن پرست خواهد بود وبزرگترین خدمت به هویت ملی ومیهنی .... 

ادامه دارد.........

 

   

وپاییز آمدوباز موسم کوچی دیگر

موسم موسم کوچ است. وکوچ این مظهر بزرگ بختیاری بودن. موسم رهیدن از سرمای کوهساران.ایل آهنگ کوچ میکند.مردان دستک دووارها را رها میکنند.زنان هورها را هورکولهارا میبندند.شبانان هی هی و هی هی کنان پیش قراولان کوچ می شوند.ومردان بهون ها را درهم می پیچانند وحالا تنگ قاطرها محکم است و اسبها مهیای رفتنند...بلندیهای برف گیر زردکوه واشترانکوه وقله های رفیع کوهرنگ و سبزه کوه و قالی کوه.سر سالن کوه را از یاد نبریم گرچه دیگر ایل من طایفه من و اولاد سیف اله سالهاست که از حرکت بازمانده ایم.مال که به راه می افتد از راه مالرو خرامان خرامان تمدن نوین را به سخره می گیرد.از بوق ماشینها واز جاده های آسفالته هیچ خبری نیست.آخر ما به گذشته امان باز گشته ایم در دالان تنگ وتاریک خاطره.ایل به راه می افتد تا که فریادگر ابهت و شکوه مردمانی باشد با تاریخ و مدنیتی به درازای کهن بوم ایران.پیش از این ریش سفیدان و کدخدایان ویاکلانتران ودرنهایت ایلبیگی و ایلخانی هنگامه مال کنون را اعلام داشته اند:به تاریخ شهریورماه یکهزاروسیصدو اندی...که قرار است خشک سالی بیایدوگرمسیر گرمتربشود وبنزین سهمیه بندی که نه اصلاقیمتش آزاد وسربه فلک بکشد و نیسانهاازحرکت بازبمانند.وایل دوباره راه مالرو را درپیش بیگیرد.وحالا اواخرشهریورماه  یک هزاروسیصدوهشتاد ونه خورشیدی است وما وشما وتاریخ شاهدان زنده این کوچیم.ایل آهنگ کوچ میکند با ته مانده ای ازرمق گذشته.وحالاکه جمعیت کوچ نشینان به شدت کاهش یافته اند مال در حومه فلان شهر در وارگهی برای همیشه از حرکت بازمانده است هرچندهنوزهم پرچمداران حماسه بزرگ کوچ وکوچ نشینی درصحنه باقی مانده اند وباچنگ ودندان از میراث آباء و اجدادیشان حراست میکنند.سالهاست که ما مدعیان شهرنشینی داعیه شهروندی داریم وکوچ این مظهر بزرگ بختیاری بودن را بفراموشی سپرده ایم.ما اینجا در این آپارتمانهای قوطی کبریتی نشسته ایم و برای مردمان سخت کوش باقی مانده در سنگر هویت واصالت نسخه می پیچانیم که آهای مرد عشیره سرگردانی میان ایلاق و قشلاقت به سرآمده و موعداسکان است وسکون وسکوت وبی خبری.غافل از آنکه مرد ایلیاتی را اگر تفنگش بستانی و زین از پشت اسبش به زیر آوری واگر از کوچ بازش بداری دق مرگش کرده ای ناخود آگاه از حیاتش ممات می آفرینی واز زنده وزیستنش جهنم.هرچند چند دهه ای است این پیکره بی سربه سختی نفس میکشد وخسته وکوفته ره می پیمایدتا که آن پرچم نمادین همچنان در اهتزاز باشدومن وشمادلخوش.سرازحیات کوچ نشینی آندم جداشدکه خوانینش را وکلانترانش را وکدخدایان وحتی ریش سفیدانش رابه جبر زمانه وبه جبرسیاست از پیکره اش جدای کردندتاکه آهنگ هجرت به سوی شهرها شتابان وشتابانتر بشودودر نهایت تیر خلاصی باشد بر پیکره عنصر کوچ نشین تاکه فراموش بشود هویتمان وتاریخمان واصالتمان .که هرگز چنین مباد.و حالا که کوچ پاییزه آغاز میشود وایل ما باب ما باب ممیوندچهارلنگ  بختیاری بقول بلاگر خوبمان مجتبی هیودی این دوست دیر آشنایم که در ایام تعطیلات نوروزی هشتاد وهفت در دزفول شبی به اتفاق محسن رحیمی این پسرخاله خوبم که همه اورا به وبلاگ دووارش می شناسند مهمان محمد نبوتی همانکه خود ایسوند بلاگ را داردو خانواده اش ازبزرگان بختیاری دزفولند وپدرش جانباز جنگ وجهاد وایثار ومقاومت است بوده ایم.شبی ماندنی درخاطرم که درمحضر جماعتی از اهل فضل وکرامت وبزرگواری ساعاتی را خوشه چین معرفت  بوده ام.گفتم بقول مجتبی هیودی عزیز ایل ممیوندکه از حیث جمعیت به گمانم پرجمعیت ترین بابهای بختیاری است کوچ بهاره خود را از مسیر پل کول به سوی اشترانکوه و قالی کوه ویا سرسالنکوه آغازکرده است.وما همچنان گوش به زنگیم که دولت ما نسبت به ثبت کوچ عشایر بختیاری در یونسکو به عنوان میراث معنوی جهانی اقدام کند تاکه از این رهگذر کوچ نشینی زنده و پویاباقی بماند ودولت ماهم به آب ونانی برسد.چراکه کوچ نشینی در واقع موزه زنده تاریخ وفرهنگ ایران ماست وتخریب جاهلانه این موزه طبیعی سخت وحشتناک است.

وحالا پیای ایل ما که در مسر کوچ است دغدغه دیگری هم دارد .خشکسالی وکمبود علوفه وغله.دیگر برزگران دوباره به گرمسیر باز نمی آیندوسالن کم آب ودلهای نگران و...دیگر زنان ایل درغم دوری مردانشان نمی خوانند:

زهر مارم وا نون گنم وماس            یارم ناشتا به گرمسیراکشه داس

وبازدربستر تاریخیم داریوش بزرگ در گرمسیر در پایتخت زمستانی اش شوش درجوارسرزمین بختیاری ماودر۲۵۶۴سال پیش دست دعابرداشته است:

که ای اهورامزدا مملکت مرا از دشمن ودروغ وخشکسالی در امانش بدار.

وماهم اینچنین میگوییم بارپروردگارا ایل مارا قوم مارا و میراث آباء واجدادی مارا از گزند حوادث محفوظش بدار..

وبارپروردگارا ایران عزیز مارا از جنگ و دشمن و دروغ و خشکسالی وتحریمهای ظالمانه در امانش بدار...

اندر حکایت محدلی شوشتری ومحدلی نوظهور خودمان

آنگونه که راویان اخبار وناقلان گفتارحکایت کرده اند دو دهه پیش ارباب حکومت را در شوشتر که دیرینیان آنرا از شوش بهتر دانسته اندالبته در هنگامه حکومت ساسانیان اراده بر این استوار گشتندی تا که از بهر رونق فوتبال در دیار شیشتر رقابتی دوستانه در میانه تیمی از نخبگان فوتبال باز شوشتری با تیم ملی آرژانتین برقرارکنندی.سیاهه بنوشتندی تا از طرق سیاسی و ورزشی دعوت کردندی از بوینس آیرس تیمی بیامدندی که مارادونای معروف در هیبت کاپیتانش نمایان بودندی.از اطراف واکناف خلایق همی جمع شدندی تا که تیم منتخبان شیشتری را که درصدرش محمدعلی نامی قرار داشتندی واین نام را دزفولیان وشوشتریان این رقبای دیرین محدلی تلفظ کردندی با تیم مارادونا چه خواهد کردندی؟

عاقبت در میانه میدان صوت داور بهبهونی نواخته شده ومحدلی با تشویق شیشتریان از کمند دفاع خودی گریخته ودر  میانه بهت وحیرت تماشاچیان مشتاق توپ را به تور دروازه خودی می نوازد.آه از نهاد جماعت حاضر بر می خیزد که دوباره محدلی گلی دگه بزنه ور خودمو...مربی شوشتریان را عصبانیتی دست داده تا لبه خط میدان پیش آمده شاگردانش را فریاد کردندی ای بابا مارادونانه حلنش محدلینه گرنش...مارادونانه حلنش محدلینه گرنش(مارادونا را رها کنید محمدعلی را بگیرید که اینقدر به دروازه خودی گل نزند).

وسبب این کار محدلی جوگرفتگی بودندی جوگرفتگی........

وحالا قصه روزها وهفته های اخیر ما خدمتگذاران فرهنگی بختیاری با آن آقای شناخته شده قصه محدلی است با تیم منتخب شوشتر.محدلی ما از روی جوگرفتگی در مسیری یکطرفه بدون ترمز تا امروز سه گل را وارد دروازه خودی کرده است.این محدلی را نه هشدارهای مربیان ونه منطق اهل نظر ونه خروش جامعه بختیاری جلودار نیست.آخر محدلی را جو گرفته باد کرده بیم ترکیدنش می رود.چه باید کرد محدلی حالا دیگر غرورش سر به آسمان می زند کسی را قبول ندارد به تاریخ وفرهنگ بختیاری عجب گیری داده است.محدلی خدا را بنده نیست.محدلیینه دگه نتریم گریمش.محدلی را چه بایدکرد.

راقم این سطور را راهکارهایی چند به ذهن آمده است:

۱ـبا راه اندازی کمپین پنج میلیارد امضائ از سراسر عالم به مقابله با محدلی که دیگر آدم وعالم را جلودار نیست برویم.چون انفجار جسم باد کرده محدلی فاجعه زیست محیطی پدید می آورد واز بمب هسته ای هم خطرناکتر است وحیاط آدمیان را براین کره خاکی بطور جدی تهدید میکند.

۲ـمحدلینه گرمش برمش لو رودخونه سرش بریم نعششه تش زنیم ونیمش مین روخونه تا دگه گلی نزنه ور خومو.....

۳ـبدیمش به بر وبچه های آبادان تا خودشون کا حسابشو برسن...

۴ـحالا که محدلی افسار گسیخته هی به دروازه خودی گل میزند بناچار تعویضش کنیم واز جمع خودها بیرونش اندازیم چه او اصلا غیر خودی است غیرخودی....

۵ـتا اطلاع ثانوی محدلی و اخبار مربوط به محدلی را بایکوت کنیم.تحریمش کنیم تحریم هوایی ودریایی .بر فراز شهر اصفهان منطقه پرواز ممنوعه ایجاد کنیم تا محدلینه آخر سر در دخمه ای در باغی دستگیرش کنیم وبه سزای اعمالش برسانیم.

۶ـ به نظرم محدلی اینقدرها هم بزرگ نیست گنده اش نکنیم.محدلی تنها در ۹۰ دقیقه بازی دست وپا میزند.محدلی هیچ کسی نیست.اصلا به محدلی نباید فکر کرد محدلی ها در طول تاریخ بسیارند این یکی هم مثل بقیه .آنچه میماند جاودانه بختیاری است با تاریخ جاودانش با سر دار اسعدش  با همه علیمردان خانهایش و با این اسوره های ماندگارش...

راستی محدلینه گرینش مارادونانه حلینش...

بازهم سرداراسعد بختیاری مظلومیت ومظلومیت

اشاره

در پی کامنت آقای مصطفی علیزاده گل سفیدی در سایت شخصی دکتر حاج محسن رضایی که در آن حاج علیقلی خان سردار اسعد را وابسته وخائن و دریافت کننده مدال از دولت انگلستان و فراماسونر واتهاماتی از این دست معرفی کرده بودندبنده در جوابیه ای کوتاه پاسخی از سر عصبانیت ودر عین حال نه چندان مودبانه در آن سایت نگاشتم که ایشان را به مناظره دعوت کرده بودم این پاسخ با واکنش شدید ایشان مواجه شده وحتی با عناوین مستعار بنده آماج اتهامات قرار گرفتم که معلوم است از جانب چه کسی صورت می گرفتند.وی با نگارش مطلبی تحت عنوان تریده های فرهنگی به شدیدترین نحو ممکن و به جرم دفاع از بختیاری وشخصیتهای تاریخی اش به بنده فحاشی کردند که از یک فرد مدعی فرهنگ مداری بسیار بعید است که با چنین زبانی سخن بگوید.بنده نیز با نگارش پست قبلی کوشیدم گذرا اتهامات وی را پاسخی گفته باشم .اما وی باز هم برآشفته شده با زبانی ملایمتر وبا تهدید شکایت  همچون مطلب گذشته بدون امضا وبدون معرفی خودشان دوباره بر مواضع قبلی که مبتنی برفحاشی واتهامات بی پایه است پای فشردند.اینجانب برای روشن شدن موضوع وپایان این منازعه شایدفکری آخرین جوابیه را طی این نامه سرگشاده خطاب به ایشان منتشر مینمایم.یادآور میشوم وی معاون آموزشی دانشگاه آزاد ایذه است.

 جناب آقای مصطفی  علیزاده گل سفیدی

 با عرض سلام و ادب و احترام در رابطه با  اهانتهای مکرر حضرتعالی به این جانب و جامعه بختیاری و تکرار این روند نکاتی چند را لازم می دانم یادآور گردم هرچند اینجانب پیگیری قانونی را حق مسلم خود می دانم ولی قضاوت در رابطه با این مهم را به خداوند متعال وا می گذارم.

1- در بند اول افاضات خود در جهت گل آلود کردن فضا تاکید بر اصلاح طلب بودن این بنده داشته اید که گویا تصمیم دارید به فضای کنونی رنگ و بوی سیاسی بدهید که واقعاً باید گفت برای شما که مدعی فرهنگ مداری هستید بسیار متأسف هستم. بله بنده اصلاح طلبم ، عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی  استان اصفهان یک حزب رسمی ودارای مجوز از نظام جمهوری اسلامی ایران حزبی که چندی است بدلیل فضای سیاسی کشور جلساتش راخودمان تعطیل کرده ایم . به اصلاح طلب بودنم هم سخت افتخار می کنم، رنگ عوض نمی کنم و گذشته ام هم به عنوان یک بسیجی واقعی آنهم در زمان جنگ و جهاد بسیار مشخص و روشن است.

2- گفته اید سردار اسعد هرگز نمی تواند در پیشگاه دادگاه تاریخ خلاصی یابد و مدعی شده ایدافرادی چون وحیددستگردی جلال آل احمد، دهخدا و کسروی تبریزی سرداراسعد را تایید نکرده بلکه محکومش ساخته اند؟!!!! باستانی پاریزی؟ بجا بود شماقضاوت این استاد تاریخ را از کتاب های درخت جواهر  وتلاش آزادی ایشان می خواندید و سپس  این ادعای عجیب راکه مثل سایر ادعاهای پیشین شماست مطرح می ساختید. وحید دستگردی هم جز تعریف و تمجید چیزی نسروده چرا که خود روزگاری (جنگ جهانی اول) به سردار مریم بختیاری خواهر سرداراسعد پناهنده شده بودآنهم از ترس جانش. جلال آل احمد را نمی دانم اما مگر گذشته جلال آل احمد و عضویت وی در حزب توده و وابستگی آشکار این حزب به شوروی کمونیستی را چه کسی می تواند انکار کند؟

 اگر چند جمله در رابطه با قتل شیخ فضل الله نوری در کتاب غربزدگی را مد نظر دارید هیچگاه اسمی از سردار اسعد برده نشده و در حالیکه تصمیم به اعدام شیخ در منزل سپهدار محمد ولی خان تنکابنی فرمانده اردوی شمال گرفته شد. ریاست دادگاهش را حجه السلام شیخ ابراهیم زنجانی مجتهد وهمکلاسی و هم مباحثه ای خود شیخ فضل الله نوری بر عهده داشته و هیئت منصفه اش هم دوازده نفر بودند که تنها یک بختیاری در میان آنها دیده می شد و شخص سردار اسعد هم مخالف این اعدام بودند.

دهخدا هم قبل از سقوط محمد علیشاه در نامه ای به تاریخ نهم ژانویه 1909  ازپاریس خطاب به ابوالحسن معاضدالسلطنه می نویسد: "محمد علی شاه می رود علی قلی شاه به تخت می نشیند آخر چه فرقی در تغییرات اسامی هست. علیقلی مقتدر خیلی خطرناکتر از محمد علی ضعیف است" ملاحظه می نمایید که این قضاوت عجولانه از روی نا آگاهی و قبل از  فتح تهران توسط سردار اسعد صورت گرفته و همگان می دانیم سردار اسعد شش ماه پس از فتح تهران در اوج قدرت از قدرت به نفع ملت ایران کناره گیری می کند و قضاوت شتاب زده امثال دهخدا و دهخداها هم کاملا غیر منصفانه بوده است.و کسروی تبریزی هرهری مذهب که به هیچ دین و آیینی اعتقاد نداشته و آنهمه به اسلام ومسلمین اهانت روا داشته وخود مبدع ایدئولوژی من درآوردی کسرویسم بوده و انقلاب مشروطیت را به نام هم ولایتی های خودش مصادره نموده و خدمات بزرگ همه آزادیخواهان ایران را نادیده گرفته است که جای بحث ندارد. راستی شما هیچ می دانید در روز فتح تهران در انقلاب مشروطه کنسولگری دولت عثمانی در تبریز محل پناهندگی چه کسانی بوده است؟ همان قهرمانان ساخته وپرداخته احمد کسروی.                                                                                                                              

3- گفته اید که بنده با روحیه ژورنالیستی فاقد تخصص و صلاحیت و پشتوانه تاریخ نگاری هستم. اینجانب هرگز مدعی نبوده و نیستم و همواره در این مسیر محتاج آموختنم ودانشجویی بیش نیستم ولی برخلاف ادعایتان شما را هم صاحب صلاحیت اظهار نظر در این راستا نمی بینم شما که آشکارا از مطالب و ادعاهایی ذکر منبع می فرمایید که اصلاً وجود خارجی ندارند. شما که قهرمانان ملی را وابسته به بیگانه معرفی می کنید؟!!! ، شما که جای خائن و خادم را به عمد و در روز آشکار عوض می نمایید، از کدام رسالت سخن می گویید؟

 قضاوت مطلق شما در رابطه با تاریخ و شخصیتهای تاریخی هم عجیب و شگفت آور است. عباراتی چون مرتجع، مستبدو ... بهتر است بدانید که یک مورخ باید در تاریخ نگاری سه اصل مهم را مد نظر داشته باشد. 1- زمان وقوع حوادث تاریخی 2- شخصیت و روحیات افراد 3- مکان وقوع حوادث

آیا فردی که یکصد سال پیش فراتر از شخصیتهای سیاسی امروزی می اندیشیده مرتجع است؟ آیا افرادی که با اهدای جان و مال و هستی اشان دموکراسی را یکصد سال پیش به وطنشان ارزانی داشته انددیکتاتورند؟                                                                                                                                

4- گفته اید بنده در جامعه بختیاری از طریق سطحی نگری و ظاهر بینی انشقاق و شکاف ایجاد کرده ام و سادات معظم را غیر بختیاری معرفی کرده ام؟!!!!!                                                                                  

اولاً همگان می دانند که اینجانب همواره تمام سعی و تلاشم را در جهت وحدت ملی و میهنی و قومی به کار بسته ام که در این راستا برای اثبات این مدعا شما را به مقدمه سیاه مشق های مکتوب این حقیر ارجاع می دهم.                                                              سادات عزیز را بنده به عنوان ستون فقرات عقاید مذهبی جامعه بختیاری همواره ستایش کرده ام البته بین سید و شیخ در بختیار ی فرق است. سادات اولاد پیامبرند(ص) و شیوخ خادمان بارگاههای امام زادگان(ع) در بختیاری.

 ودر رابطه با عرب پنداشتن شما:دوستی فرهنگی و روزنامه نگار از شهرکرد شما را اصالتا عرب معرفی کرد و آقای ع.ع(دوست مشترکمان) اخیرا شما را اصالتاً اورک. و تاکنون هیچ کسی سید بودن شما را به بنده منتقل نکرده و ازطرفی پیشوند نام شما هم سید نیست. پس لطفاً مغلطه نکنید و روش کیهانی وحذفی در پیش نگیرید که ما خود سالهاست از حذف شدگانیم .        

5-گفته اید حیدر کور بختیاری نبوده و لر لرستانی است. بله حیدر کور شاید بختیاری نبوده ولی وی بروایت سرداراسعد اصیل زاده و لر از طایفه پاپی بوده و این طایفه پاپی سنخیت کاملی از نظر زبانی و فرهنگی با بختیاری دارند. جغرافیای مشترکی میان بختیاری  چهارلنگ و طایفه پاپی لرستان وجود دارد و در بسیاری از موارد اشتراکات فرهنگی اینها یکسانند. از همه مهمتر لرها نیای مشترک دارند واین که انکارناپذیراست واظهرمن الشمس. موسیقی مشترک زبان وفرهنگ مشترک ، تاریخ مشترک و ... عزیز دل برادرلر  لر است چه بختیاری باشد چه لرستانی و چه بویر احمدی و ....

همه طوایفی هم که اصالتاً عرب و بدلیل غنای فرهنگی وتمدنی بختیاری در بختیاری هضم شده اند روی چشم ما جای داشته و همواره در طول تاریخ قابل ستایش بوده اند چه یک ششم بختیاری باشند چه بیشتر و چه کمتر مهم اینست که اینها امروزه بختیاری اند. بختیاری.

 در ضمن بر خلاف اتهام مشرکانه شما بنده هم هیچگاه خاتمی و موسوی را نپرستیده و نمی پرستم. مسلمانم. شیعه اثنی عشری و فقط خدای یگانه را می پرستم. خاتمی و موسوی و کروبی هم عقاید سیاسی اشان را باور دارم چون به سرافرازی و سر بلندی ایران می اندیشند. حتی به عقاید مخالف آنها هم احترام می گذارم چونکه اعتقاد راسخ دارم که با تضارب آراء به توسعه سیاسی و همه جانبه می توان دست یافت. امری که امثال شما شاید بدان اعتقادی نداشته باشند.                                                 

 6- باز هم تملق گفته اید و موضوع را وارونه بیان کرده اید. شما را فاقد هر گونه نظر و دیدگاه ثابت می بینم شما اصلاً کدام طرفی هستید؟ شما در کجای نظام جمهوری اسلامی قرار دارید؟ وزیرید؟ یا وکیل؟ که خودتان را تمام جمهوری اسلامی و نظام قلمداد می کنید ؟ این خود شیرینی ها وتملق گوییها که به تاریخ پیوسته اند . همه ما متعلق به این میهنیم و نظام جمهوری اسلامی را ما هم قبول وهم باورداریم منتها اصلاح طلبان برخی اصلاحات را در جهت ایجاد دموکراسی واقعی و اجرای اصول قانون اساسی ضروری می دانند آیا این عقاید سیاسی مخالفت با نظام و جمهوری اسلامی است؟

 اینجانب هم تا کنون یک ریال نه از دولت اصلاحات و نه از هیچ فرد دیگری جهت امور فرهنگی دریافت نکرده و هرگز هم قلم فروشی نخواهم کرد و هرگز در جهت خوشایند هیچ مسئولی ، هیچ وزیری و هیچ وکیلی قلم نمی زنم. مثل دیگران برای گرفتن پست و مسئولیت هم تاریخ و شخصیت های تاریخی را زیر سؤال نمی برم و به جفا محکومشان نمی کنم و به عمد مطرودشان نمی دارم.

7- بنده هم خوانین بختیاری را همچون سایر اقشار جامعه مبرا از اشتباه و گناه نمی دانم . در نظام شبه دیکتاتوری خان سالاری ظلم و تعدی  امری اجتناب ناپذیر بوده و هر کسی هم خودش در پیشگاه خدایش پاسخگوی اعمال خویش است. شما هم با نگاه دموکراتیک وامروزی به نقد خوانین و تاریخ بختیاری ننشینید چرا که همچنان که در سطور پیشین گفتیم زمان و مکان و شخصیت افراد را هم در قضاوتتان لحاظ بفرمایید.                                                                           

8- از محتوای کامنت شما در وبلاگ دکتر رضایی هوایدا بود که ایشان شما را نمی شناسند. طبیعی است که یک مسئول سیاسی به دلیل مشغله کاری وفکری من و شما را نشناسد. این ضعف نیست بلکه تملق و چاپلوسی آفت تلخ و دردناکی است که دامن بسیاری از شخصیتهای سیاسی و فرهنگی ما را گرفته که امیدواریم شما از این آفت مبرا باشید.                                                                                                                    

9- بنده معتقد بوده و هستم که همبستگی ملی بزرگترین سرمایه این ملت است. و در ضمن اعتقاد راسخ دارم بختیاری چون بازمانده اصلی قوم پارس است ستون فقرات این همبستگی ملی را تشکیل می دهد. شما هم با خائن معرفی نکردن خادمان تاریخ و فرهنگ بختیاری لطفاً اندکی همبستگی ملی را پاس بدارید.                  

10- شهامت شما در حذف نام و عنوانتان از وبلاگتان و حذف محل دیدگاه بازدید کنندگان قابل ستایش است!!!! به خصوص آنکه کمبودی ندارید که چند صفحه درباره خودتان بگویید!!!!!! بعدهم مهم نشر ایده و افکار است نه تبلیغ شخص!!!!!!!

 و بله بنده مثل شما نمی اندیشم باید حتماً خودم را گذشته ام را و هویتم را به خوانندگانم معرفی کنم. بله من بختیاری ام و بختیاری و سلسله مراتب ایلیاتی اش برای معرفی کردن و شناخته شدنش است. راستی شما می دانید وقتیکه دو نفر بختیاری به هم می رسند پس از سلام و احوالپرسی بلافاصله از طایفه و ایل و تبار هم می پرسند؟ بله دوست نادیده من، بنده بختیاری ام. بختیاری. در منطقه آباء و اجدادیم همه بختیاری سخن می گویند لباس بختیاری می پوشند و به فرهنگ آبا و اجدادیشان پایبندند ....و دیگران را نمی دانم.                                   

11- از پیگیری قضایی استقبال می کنم به شرط آنکه طرف مقابل اندکی شهامت داشته باشد پست قبلی اش را که سرشار از اهانت و فحاشی به بنده وهمتبارانم بوده حذف ننماید. به شرط آنکه واقعاً شهامت داشته باشدشهامت . شهامت داشته باشد حداقل خودش را از پس پرده به من وهمتباران بختیاری ام بنمایاند. 

درپایان برای شما آرزوی موفقیت وسرافرازی دارم وامیدوارم صراحت لهجه بنده خاطر مبارکتان را مکدر نکرده باشد. وامید آن دارم پس از این دیگر خادمان خادم باشند وخائنان خائن.وتاریخ همچنان بدون تحریف وتغییر.                                    

حاج علیقلی خان سرداراسعد و مظلومیتی که هنوز ادامه دارد....

سردار اسعد بختیاری پدر انقلاب مشروطیت را باید تاثیرگذارترین شخصیت دراین انقلاب دموکراسی خواهانه به حساب آورد چرا که پس از یکصدسال از وفاتش هنوزکه هنوزاست در رابطه با نقش وجایگاه این شخصیت تحصیلکرده ودانشمند در محافل علمی بحث ومباحثه ادامه دارد.علیقلی خان سرداراسعد فرزندسوم ازمیان شش پسر ودوازده دختر حسینقلیخان ایلخانی بختیاری است که قبل از سن ۲۳سالگی سه بار با پای پیاده به سفرحج مشرف گردید.وی درعنفوان جوانی پس از شهادت پدرش در اصفهان به همراه برادر بزرگترش اسفندیارخان سردار اسعد اول گرفتار زندان مسعودمیرزای ظل السلطان شاهزاده وحاکم اصفهان گردید.سبب قتل حسین قلیخان اقتدار نظامی وی بود که دربار قاجار را سخت به وحشت افکنده بود.

علیقلی خان پس از یکسال با وساطت امین الساطان صدراعظم از زندان رهایی یافته به درجه سرتیپی نایل وبعنوان فرمانده گارد سلطنتی منصوب گردید.مشروطه خواهی وی از زمان گرفتاری اش در زندان اصفهان آغاز گردید ودر تهران با آزادیخواهان متعددی به چاره اندیشی در جهت استقرار حاکمیت قانون تماس حاصل کرده به جمع آوری همدست در این راستا مبادرت نمود.۱واین درست ۲۳ سال قبل از تحصن بازاریان وآزادیخواهان تهران در سفارت انگلیس وحرم شاه عبد العظیم جهت خواسته عدالت خانه ودر نهایت مشروطیت بوده است.

طی این سالها مذاکرات مربوط به احداث جاده ای جهت انتقال مال التجاره خارجی از بنادر جنوبی خوزستان از مسیر بختیاری میان خوانین بختیاری با شرکت موسوم به برادران لینچ انجام واین قرارداد با لحاظ کردن منافع بختیاری به امضاء رسیداحداث پل شالوکه تا سالهای اخیرمورد استفاده بود از جمله توافقات انجام شده وعملی شده این مذاکرات وقرارداد بوده است.که شخص سرداراسعد  نظارت مستقیم بر این مذاکرات داشت.

با امضای فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه قاجار واستقرار مشروطیت سردار اسعد به پاریس رفته ودو سال در آن سامان اقامت گزید.پس از وقایعی که منجر به تعطیلی مجلس و به توپ بسته شدن خانه ملت گردید .دوباره آزادیخواهان ایرانی مقیم خارج از کشور با محوریت حاج علیقلی خان سردار اسعد در محلی بنام کافه دولاپه در پاریس اقدام به چاره اندیشی کردند.مبارزات پراکنده داخلی خصوصا در تبریز که بدلیل شناختی که تبریزیان از خوی جنایتکارانه و جاه طلبانه محمدعلیشاه در زمان ولایتعهدی وحکومت بر تبریزداشتندبتدریج آغاز گردید.ولی استعداد نظامی این قیامها هرگز در حد تهدید حکومت مرکزی نبود.۲

سردار اسعد از حضور لطفعلی خان امیرمفخم ونصیرخان سردارجنگ وخسروخان سردارظفر به همراهی تعدادی سوار در اردوی دولتی برای سرکوب آزادیخواهان تبریزسخت نگران شده فرصت را غنیمت شمرده یوسف خان امیر مجاهد را از پاریس به بختیاری اعزام واقدام به جمع آوری نیرو وتجهیزات جهت مبارزه با استبداد محمد علیشاهی نمود.امیرمجاهد میان جعفرقلی خان امیر بهادر پسر ارشد سردار اسعد و نجفقلی خان صمصام السلطنه آشتی ایجاد کرده بنا بر خواست سردار اسعد صمصام السلطنه را وادار به حمله به اصفهان نمود.صمصام در میانه شک وتردید وترس از قدرت گرفتن امیرمفخم وخاندان حاجی ایلخانی مصصم گردید هرچه سریعتر اصفهان را تصرف نماید.چنین شد تا که ۱۱۰سوار بختیاری با سرفرماندهی ابراهیم خان ضرغام السلطنه اصفهان را که تحت حکومت اقبالدوله کاشی که ۴۵۰۰سرباز دولتی را در اختیار داشته وخود از جمله مستبدین شناخته شده بود با شهامتی کم نظیر در تاریخ به تصرف در آورده وروز بعد صمصام السلطنه با هشتصدسواربختیاری وارد اصفهان شده بعنوان حاکم جدید وآزادیخواه مصدر امور گردید.تصرف اصفهان در واقع کمر استبداد را شکسته ودو ابر قدرت وقت که منافع استعماری خود را در ایران با خطر مواجهه می دیدندسخت به تکاپو افتاده دست به اقداماتی زدند. 

 

 

دکتر حاج محسن رضایی و وقایع اینروزها

جای جای صفحات جنوب وغرب کشور ما آنجا که قصه دلاوری وجنگاوری را زمزمه میکنند وآنجا که شعر حماسه ورشادت را می سرایندبا نام ویاد سرفرماندهی جنگ هشت ساله ای  که بر ما تحمیلش کرده بودند عجین شده است امروزه برخی سیاست پیشه گان از جنگ وجهاد میگویند سخنهای بسیار درحالیکه فرمانده جان برکف آنروزها را کمتر یاد میکنند؟ما که جنگ را تجربه کرده ایم ما که معاصر نسل انقلابیون حقیقی بوده ایم با عظمت وشکوه آن سالها سالهای حماسه وشهادت آشنایی داریم نام حاج محسن که از یاران صدیق امام (ره) بودنددر سخت ترین روزهای جنگ برسرزبانها افتاد درعنفوان جوانی سرفرماندهی سپاه را بدوسپردند تا که از مسیر شهد وشهادت میهن را منجی باشد ودشمن را تا عمق مرزهایش عقب براند.اوکه نه دانش آموخته دانشگاههای نظامی بود ونه واحدهای جنگ کلاسیک را با تئوریهای مسخره نظامیان آنروزپاس کرده بود با تکیه بر ایمان واراده وبا تدبیر واندیشه خلاقانه اش با همراهی یارانش همانهایی که اینک سالهاست شهد شهادت نوشیده اندویا خانه نشین شده اند بسیاریشان  در اندک زمانی کاری کرد کارستان.دشمن غدار به ذلت نشسته بود واز حمایتهای جهان عرب ومغرب زمین کاری ساخته نبود.جنگ تمام شده بود وحاج محسن ما ضرورت را در جایی دیگر ولباسی دیگر میدید.عرصه نظامی را به اهلش سپرد وبا ورود به دانشگاه در رشته اقتصاد نظری فارغ التحصیل شدالبته با معلومات لازمه واحاطه براین علم که همگان درجریان مناظرات کاندیداهای ریاست جمهوری دهم بحق توانمندیش را ومعلوماتش را دیدیم .

واما بحث ما حوادث این روزها ومواضع سر دار همیشه سرافرازمان است برخی سخت انتقاد دارند که چرا حاج محسن همراه با کروبی وموسوی به جنبش اعتراضی نپیوسته است.از آن سو اصولگرایان تند رو یا سوپر اصولگرایان سخت عصبانی انذ که چرا حاج محسن که در زمره اصولگرایان است از آنان فاصله گرفته است.

غافل از آنکه محسن رضایی محسن رضایی است وکروبی کروبی هرچند هردو بختیاری باشندواز ایلات هفت لنگ ویا چهارلنگ واز اهالی زاگرس.محسن رضایی محسن رضایی است ومیرحسین موسوی میرحسن موسوی است هرکدام با افکار ودیدگاههای منحصربخودشان .محسن رضایی با نیروی تحت امرسابقش در سپاه یعنی احمدی نژادهم فرق دارد حتی اگر هردو در اردوگاه اصولگرایان باشند.محسن رضایی مرد سالهای مبارزه است همانی که روزگاری گروه منصورون را تاسیس کرد وجان درکف گرفت وجانانه با تفکرشهادت طلبی هشت سال جنگ وجهاد را فرماندهی کرد حالا درمیانه دوگروه سوپراصلاح طلبان وسوپر اصولگرایانی که هیچ به عاقبت مواضع ومسیرشان نمی اندیشند او به اعتدال وعقلانیت می اندیشد.مرد سالهای مبارزه در برابر اهانتهای همسر فلان وزیراصولگرا لب به دندان میگیرد وسکوت پیشه میکندچرا که مملکتی راکه نزدیکترین یارانش برای حفظ وحراستش شهد شهادت نوشیده اند در مخاطره می بیند او در برابر همه بی مهریها سکوت میکند.محسن رضایی یک شخصیت قومی نیست هرچند بختیاری باشد ومتعلق به طایفه میرکائدواز ایل بابادی بختیاری. او شخصیتی فراملی است که باید میان او و دیگران تفاوت قائل شد. اینکه بگوییم چرا لالی ومسجدسلیمان محرومند واز توسعه بی بهره وکوتاهی فرزندبرومند این دوشهر را سبب آن بدانیم هم ساده اندیشی است چراکه حاج محسن طی سی و یک سال که  از انقلاب میگذرد مسئولیت اجرایی نداشته است که برای شهر ودیارش توسعه ایجادکند.دکتر رضایی اگر برای بختیاری وبرای شهر ودیارش هم هیچ کاری نکرده باشد بازهم افتخار همه ماست همه بختیاری از من اصلاح طلب گرفته تا فلان اصولگرای دو آتشه.مردان تاریخ ساز مایه مباهاتندبراستی مردی که با فرماندهی خود تمامیت ارضی کشور ما را در یک جنگ هشت ساله ومداوم حفظ کرده برای بختیاری وهمه ملت ایران مایه فخر ومباهات نیست؟

بله محسن رضایی محسن رضایی است با عقلانیتی ستودنی حتی اگر مثل ما نیندیشد مثل ما اصلاح طلب نباشد ومثل اقلیتی کم تعداد در این کشور تفکر سوپر اصولگرایی هم نداشته باشد.محسن رضایی را باید شناخت درکش کرد او روزهای تلخی را از سر گذرانده تا که امنیت وآسایشمان تامین باشد او گرمای سخت وطاقت فرسای جنوب را با همه سختی هایش بیاد دارد سالهای خون وشهادت را. وحالا گزینه ای که بتواندمقبول اصولگرایان باشد ومورد احترام اصلاح طلبان جز محسن رضایی چه کسی میتواند باشد؟محسن رضایی در گذشته ناجی نظام ومیهن ما بوده است وحالا اگر طرفین دعوای اصلاح طلبی واصولگرایی به عقلانیت می اندیشند باید دعوتش کرد وبه حسن نیتش ایمان داشت تا که مملکت را از بحران برهاند او امتحانش را پس داده است .محسن رضایی یک سرمایه ملی است پس بایدش بکار گرفت واز تدبیرش بهره مند گردید هرچند تازه بدوران رسیده ها این را نمیخواهند.

نظر شما چیست؟           

منافع ملی حلقه گمشده بازارسیاست

 

....وبازهم درعقب گردی در مسیر تاریخ به یکصدسال پیش باز میگردیم ،پس از فتح تهران واحیای نظام مشروطیت ضائقه استبداد طلب عنصر ایرانی که ریشه در کهن تاریخ این مرز وبومداشته و دارد انتظار آن داشت تا که حاج علیقلی خان سردار اسعدبختیاری بلافاصله قدرت را قبضه وسلسله جدید بختیاری را اعلام نماید. اما روح دموکراسی خواهی این خان روشنفکر که دهها سال جلوتر از زمان خودش می زیست نه تنها از پذیرفتن این خواست ملی که امروزه حتی متناسب با رای وعقیده اکثریت هم تلقی میشود بلکه خود عین دموکراسی هم به حساب می آید مانع از پذیرش این خواست ملی گردید.چرا؟دلیل آن بی سوادی وناآگاهی اکثریت ملتی بود که 97درصدشان بیسوادبودند وخان روشنفکربختیاری پذیرش این خواست اکثریت را که بظاهرخواستی دموکراتیک هم بحساب می آمدخیانت به ملت ومیهنش می دانست.چند ماهی از پیروزی مشروطیت می گذشت و ولایاتی چون اصفهان،کرمان ،یزد، بختیاری و...توسط حکام بختیاری اداره میشدندکه البته با توجه به روحیه جنگاوری وشجاعت عنصر ایلیاتی و بختیاری برای احیای نظم وانضباط در آزمان اجتناب ناپذیر به نظر میرسید.همین امر مدتی بعدسبب ایجادشایعاتی مبنی بر تغییرعقیده خان بختیاری دربین سیاسیون گردید.چون سرداراسعداین شایعه راشنیدبلافاصله حکام بختیاری چون خسروخان سردارظفر،لطفعلی خان امیرمفخم،اسکندرخان عکاشه ضیغم الدوله وسرداربهادرو.. را فراخوانده امر کرد همگی استعفائ داده خود نیز از وزارت داخله کناره گرفت تا که دیگر این شایعات نباشدوبه بهانه درمان قوه باصره عازم فرانسه گردیدوتعهد وباور راستینش را به دموکراسی بیش از پیش به اثبات رساند.وحتی وقتیکه محمدعلی میرزا تحت حمایت روسیه تزاری با همراهی ارشدالدوله وسالارالدوله از چند جبهه به سوی تهران هجوم آوردند همه آزادیخواهان ومشروطه طلبان،اعم از دولت ومجلس شورای ملی چاره کار را در بهره گیری از قدرت وشجاعت بختیاری دیدندوبا ارسال دهها تلگراف به پاریس خواستار بازگشت سرداراسعدشدندتاکه باردیگرغول استبدادمحمدعلیشاهی را نابودش بنمایدولی سردار امکان بازگشت نداشت وتحت درمان قوه باصره بود وبه توصیه اطباء نباید درمان را رها میکرد.سرداراسعد طی تلگرافی همه خوانین بختیاری را به بسیج دوباره امرکرده سپاه آزادیخواهی تحت فرمان جعفرقلیخان امیربهادرپسرارشد سرداراسعد شکل گرفت که خوانندگان این سطور با شهامتها وشجاعتهای این مدافعان میهن ومشروطیت آشنایی دارند که چگونه آزادیخوان چندهزارنفری بختیاری سپاه چند ده هزارنفری استبدادی را درهم شکستند حماسه ای که در تاریخ  ایران ما تا به ابد ماندگار است.....

واما امروزه در دوول صاحب دموکراسی اگر قطاری از ریل خارج شود ویا هواپیمایی ساقط گردد بلافاصله وزیر مربوطه استعفاء میدهد تا که افکار عمومی را اقنا نماید که ملتش بدانند که قدرت امانت آنها بوده واین وزیر با پذیرش اشتباه مجموعه تحت مدیریتش خودش را مقصر میداند واین از آن روی است که قدرت امانت ملت است که هرگاه که بخواهد پسش میگیرد تا که مفسده به بار نیاورد...

 

وحالا در کشور عزیز ما ایران همیشه سرافرازمان میهنی که گل سرسبدهمه مدنیتهای مشرق زمین است میهنی که هماره کانون توجه جهانیان بوده واست. درایران ماچندماهی است که شکافی دردناک در بین مردممان پدید آمده است زورآزمایی خیابانی وحتی شهادت جوانان عزیزی که همانهایی هستند که روزگاری در شهدشهادت نوشیدن در مرزهای میهن از همدیگر سبقت می جستندتلخترین قصه ای است که قلب همه مارا بدرد می آورد اینجا دیگر سخن از حق وباطل گفتن هیچ مناسبتی نداردهمه ملت ما حق وحقیقتندهرکس از هرطیف وگروهی آنان که جنبش سبزشان میخوانند وآنان که اصولگرایشان میدانندمهم ایران عزیز ماست وطنمان سرزمینمان دینمان ومذهبمان که تنها کشوردرجهان اسلامیم که افتخارشیعه گری داریم .اندکی بهوش باشیم این ملت فهیم را درکشان کنیم استعفای من نوعی در فلان رده مدیریتی اگرچاره کار است بیش از این درنگ جایز نیست آن هم در این برهه خاص که نظام وانقلاب برای من که یکنفرم هزینه می پردازد پس گذشت وفداکاری مرا میطلبد شاید خودخواهی من این شکاف دردناک را عمیقترش بنمایدو....

 ماکه سنگ اسلام وامام ونظام را به سینه میزنیم اثبات کنیم که به این ادعاهایمان باور عملی داریم.

بستن وگرفتن وفیلترکردن چاره کارنیست ،درشرایط فعلی همدلی وگفتمان اهالی اندیشه وخردمندان سیاسی چاره کاراست،دلسوزان میهن از شرایط فعلی رنج میبرند .

براستی ما مفهوم منافع ملی را درک کرده ایم؟ فراموش نکنیم همبستگی ملی بزرگترین سرمایه این مملکت است مبادا آنروزی که اینگونه نباشد.

 حداقل ناامنی همسایگان شرق وغربمان عراق وافغانستان رابنگریم .

وفراموشمان نشود:

ماهمه مثنوی یک دفتریم  چشمها را باید شست جوردیگرباید دید.

دموکراسی وحقیقت دموکراسی....

بسال ۱۲۸۸شمسی

میگویندآنهنگام که سواران بختیاری تهران رافتح واستبدادمحمدعلیشاهی را از اریکه قدرت بزیرآوردندودراین مسیرپرمخاطره صدهاشهیدوالامقام را به میهن ارزانی داشتندهمگان وحتی دوول اروپایی را انتظار این بود تاکه حاج علیقلی خان سرداراسعدبختیاری را بزودی برتخت پادشاهی ببینندازاینروسفرای دوابرقدرت آنزمان یعنی روسیه تزاری وبریتانیای کبیر باعجله بدیدار خان بختیاری شتافته ضمن اعلام پذیرش پناهندگی محمدعلی میرزاقاجار. به خان بختیاری اظهار داشتند که با پادشاهی ایشان مخالفتی نداشته بلکه درصورت اعلان رسمی آنرابلافاصله برسمیت خواهند شناخت.جواب خان بختیاری چه بود؟

همراهان عزیز این نوشتارتوجه داشته باسند این حقیقت تاریخی متعلق به یکصدسال پیش است عصردیکتاتوری عصری که دموکراسی بسارجوان بود ودرکشورهای صاحب رای در ابتدای مسیر طولانی خودش بسر میبرد.واما جواب پدرانقلاب مشروطیت وبانی و فاتح اصلی تهران به سفرای روس وانگلیس چه بود؟اوتحاشی کرده گفته بود<من هرگز نه این مقام ونه حتی مقامی بالاتر از آن راهم نمی پذیرم من وایل وتبارم برای آزادی ودر راه میهن جانفشانی کرده ایم>واین چنین بود که رویای چندصدساله بختیاریها برای تاسیس سلسله پادشاهان بختیاری برای همیشه بتاریخ سپرده شد.

وحال از قصه غمناک عرصه سیاست وانتخابات اخیر در کشورخودمان بگذریم  که ماخود چون به مرز چهل سالگی رسیده ایم تدبیر وترس و وحشت از مکانهایی چون کهریزک موی بر بدنمان راست میکندوناگزیر به سکوت وسکون هستیم به اجبار.ولی به کشور همسایه وهمزبانمان که روزگاری ازپیکره وطنمان بوده وآنرا بخشی از ایران بزرگ میدانیم افغانستان سری میزنیم میگویند وقتیکه لویی جرگه پس از سقوط طالبان شکل گرفت ورییس دولت موقتی میخواستند تا که انتخاباتی برگزار کنند به شخصیتی می اندیشیدند که تشنه قدرت نباشد سیاست بداند ومعتقد به دموکراسی باشد از اینرو حامد کرزای پشتون زبان را برگزیدند گرچه ناآشنا نبودولی چندان هم مشهورنبودوقتیکه این خبر را بوی دادند در آشپزخانه آپارتمانش در رم پایتخت ایتالیا مشغول شستن ظرفها بود خودش هم باورش نمیشد که پستی به این مهمی را بدو داده اند وامادر انتخابات اخیر دیدیم که این قدرت لعنتی چگونه آدمها را اسیر میکند ومفسده به بار می آورد در غیاب دموکراسی. رقبا وناظرات بین المللی تقلب در سطح گسترده ای در انتخابات افغانستان را تایید کردند بزورابطال آرا انتخاباتشان بدور دوم رفت وعاقبت دکتر عبدالله عبدالله در اعتراض به تدارک تقلبات دوباره از جانب کرزای رییس جمهوری از ادامه رقابت کنار رفت.مقایسه بفرمایید حاج علی قلی خان سرداراسعد بختیاری را آنهم دریکصدسال پیش با امروز وباور وی را به دموکراسی اوکه خود از دامان حاکمیت شبه دیکتاتوری بیرون آمده بود تا چه میزان به ارزشهای دموکراسی باور داشت تا جاییکه خود در اوج قدرت از قدرت کناره گیری میکندو اما امروزیها.......

...وبهانه ای برای گریستن

ساعت هفت برادرم علیرضا زنگ میزنددلهره دارم پکرم باصدای زنگ تلفن لرزشی ناخودآگاه سراپاوجودم را فرا میگیرد.پاپاحالش خوب نیست یادگارمادر.کهولت وناتوانی جسمی بروجودش سایه فکنده هرچند حافظه اش چون کامپیوتر یابقول خودمان رایانه کارمیکند وهیچ خللی دربیانش ویادرحواسش نیست.یکماه پیش از اندیمشک بازگشته ام در آخرین وداعم با پاپا به سوالهایم سوالهای تاریخیم باکمال دقت پاسخ گفته.شناسنامه اش نودسالگی را نشان میدهد ولی دوران پادشاهی احمدشاه قاجار را بخوبی بیاد می آورد که با این تفاسیر باید حدود یکصدساله باشد.علیرضا میگویدفردا یعنی پنجشنبه خاکسپاری است وبیش از دویست فرزند نوه ونتیجه حتما حضوردارند.۵۵۰کیلومترفاصله است وتنها ۱۴ساعت زمان.ساعت هشت راه می افتم تاخیرم تنها تعویض روغنی است وبنزین زدنی.ساعت پنج صبح به اندیمشک میرسم منزل اخوی همه بیدارند هاشم عموزاده میگوید این چندساعت هم نخواب شاید به مراسم نرسی.خوابیدن واستراحت اینجا دیگر معنی ندارداصلاترک مجلس کردن بی ادبی است.

ساعت نه علی رحم مکوندی بلبل آوازه خوان ایلمان با صدای نازنینش به تفکروامیدارد مرا وقتیکه از تفنگچی سمیا میگویدازحاج محمدقاسم مرادیان شوی.وقتیکه از کوهساران بختیاری می گوید واز آن همه افتخار که حالا دیگر خیلیهایمان از آن بی خبریم ومن اینجا در اندیمشک درعقب گردی در مسیرتاریخ به گذشته باز میگردم .اینجاسالنکوه بختیاری است ییلاق هزاران کوچ نشین چهارلنگ بختیاری.اینجا وارگه شوینی است چال تاگه که در تابستانهای گرم خوزستان از برف مملواست.خوزستان خوزستانی که به گرمای سوزانش شهره است قلل رفیع سالنکوهش همچنان سرداست وبرفگیر واین خصلت زیبای ایران ماست سرزمین چهارفصل که در دنیا بی نظیراست به باورمن.

ایل ممیوند ییلاق گسترده ای دارد سالنکوه تابه اشترانکوه فرسنگها فاصله است واین خود حکایت از گستردگی مراتع وجمعیت فراوان این ایل دارد که بیشترین جمعیت را در میان بابهای نه گانه بختیاری دارد وپس از آن باید بابادی باب جمعیتش بیشتر باشد از سایر بابهای بختیاری ما.

گفتم از پاپا از تفنگش واز روزگارش که حالا در بهشت زهرای اندیمشک شاید به پایان میرسد اما نامش یادش وافتخاراتش هرگز پایان نمی یابد میراثی که ما نوادگانش هماره بدانها افتخار خواهیم کرد.پاپادرجنگ جهانی دوم از اشغال ایران توسط اشغالگران اروپایی سخت غمین میشود هنگی از سربازان انگلیسی که هندیها که آنزمان بعنوان مستعمره بناچار در آن خدمت میکنند در تله زنگ مستقر شده است پاپا یکه وتنها به تعدادی از آنها حمله میکند و یکیشان را اسیر میکند وخلع سلاحش میکند چون مسلمان است آزادش میکندوبقیه نیز متواری میشونداین اقدام وحشت را بر اشغالگران مستولی میسازدوبرای دستگیری اش جایزه تعیین میکنندوتا پایان اشغال از ترس خواب راحت از چشمانشان رخت بر میبندد.خبر این شجاعت موجب خرسندی هموطنان میشودوتابه امروز زبان به زبان میگردد.......

پاپاشکارچی ماهری بود ودر تمام منطقه بلند آوازه در سالهای قحطی وگرسنگی ناشی از جنگ جهانی دوم گوشت شکارهایش شکمهای گرسنه بسیاری از هموطنان را سیر میکرد واین را همه کهنسالان معاصرش گواهند.

مکوندی از حماسه هایش میگوید همه جمعند اینجا از شوینی های خودمان که فقط در اینگونه مراسمها همدیگر را می بینیم تا دایی های عزیزمان از طایفه دلاوران تادخیری از اولاد شجاع شهباز ومندنی وتاسمالی وحسین از شورگلاهای شهامت پیشه تا نصراله های شجاعت خصلت.از غالبیهایاین طایفه شجاع مردمان ماندگار در تاریخ تا زیدکاهادهای مهمان نواز از هیودیهای شهامت پیشه تا به لرهای لرستانی این همتباران ایستاده بر قله افتخار....

پسرخاله هایمان همه جمعند حدود پنجاه نفری میشوند علی محمد بزرگشان ومسلم رحیمی یا همان محسن خودمان که وبلاگ دووار رادارد دومین است از نظر سن وسال.سعید وجلال وجواد مهدی ومحمود وحمید رضا حبیب علیرضا میثم وسلمان عزیزم وسجادکه عزیز است....

۲۵سال پیش.تله زنگ.پاپانگهبان پل است وما چندنفرمحسن من دایی عباس مهدی حاجی علی و....کودکیمان هم بیشتر درجمع خانوادگی میگذرد هر روز راه می افتیم با تیروکمانهایمان مسیر ۶۰۰متری تونل کنار پل را طی میکنیم تا ریویم تی پاپامو.نگهبانی پل باغچه ای داردباگنجشکانی بینوا. کوزه ای بزرگ که هر روز پاپا پر آبش میکند تاکه سیراب کند کام تشنه هر رهگذری را در زیرکولایش قرار دارد پاپا همدم تنهایی اش تنها رادیوی کوچکی است که با باطری کار میکند.یکدستگاه تلفن هندلی پاپا دسته تلفن را حدود سی ثانیه می چرخاند تا که بپرسد آقای ریس ایستگاه وسیله داریم؟از آنطرف سیم صدایی می آید پاپا گوشی را می گذارد روبه مردی که چند قاطر را هدایت میکند وبه انتظار مانده میگوید هی کن هی کن برو ومرد شتابان حیوانها را از پل میگذراند.راهبان خسته از راه میرسددست وصورتش را میشوید در کوله پشتی اش ترقه دارد وپرچمی سرخ رنگ آچاری بلند را حمایل کرده است وظیفه راهبان معاینه خط آهن است وجلوگیری از خطر بوقت سانحه که این ترقه ها وپرچم بکارش می آیند.ماهنوز به انتظار گنجشکی هستم برای کشتنش چه انتظار مسخره ای چه روزگار شیرینی داشتیم آنزمان.....

پاپاحالا در دل خاک به ابدیت میرسد من غمگینم وگریان .به خودم می اندیشم خدایا ماراهم عاقبت بخیرمان کن ومردممان را از ما راضی........ومادرآوارگی وغربت شاید همه دلخوشیمان به گذشته باشد گذشته ای که تکرار نمیشودچراکه تاریخ به عقب باز نمیگردد.مادرمسیرتحولات اجتناب ناپذیرتاریخ فرصت می سوزانیم.........

....وسکوت

.....وامروز جز سکوت وسکون وغم چه باید نوشت؟

از وطن از میهن چه باید نوشت.......................

از جوانان وطن از خواست اکثریتی که.........رفته است ویا از خودمان که دیگر نای نوشتنمان نیست ویا از آنانی که ناجوانمردانه به یغما برده اند احساس من وشما را............

ومن همچنان با سکوتم ناگفته ها را شاید اندکی گفته باشم .اما بازهم آ هی را در دل دارم واستخوانی را در گلو وعصبانیتی را فروخورده............................

باور کنید نمیدانم چه باید بنویسم .چه باید بگویم.....متحیرم...متحیر.......

...وچه خوش گفت داریوش بزرگمان :

خدایا این مملکت را ازدشمن وخشکسالی ودروغ محفوظ بدار...

آمین.....

 

نوروزباستانی وقصه باستانی پاریزی واندکی انصاف

عید آمد ورفت ومن اندر پس یک کوچه ام.عیدآمد وسالی نو آغاز ومن سخت گرفتار خویشتنم.خواستم از عید بگویم اما از باستانی پاریزی گفتن را واز حسینقلی خان ایلخانی نگفتن را حیف دانستم.

چاپ عکس حسینقلی خان ایلخانی بختیاری مقتدرترین ایلخانی تاریخ بختیاری همانی که با تدابیرهوشمندانه اش قدرت سیاسی ومقام ایلخانیگری دربختیاری حدود۱۶۰سال درخانواده اش ودر ایل دورکی وطایفه زراسوند دوام وبقاء پیداکرد بر روی کتابی تحت عنوان پیغمبر دزدان توسط استاد محمدابراهیم باستانی پاریزی استاد برجسته تاریخ ومدرس دانشگاه تهران واکنشهای مختلفی را درمیان همتباران بختیاری ما بدنبال داشت.هرچند مدت زمان زیادی از چاپ این کتاب هم میگذشت واکنون چاپ بیستم این اثر درکتابفروشیها عرضه میشود.اما براستی آیا این همه عصبیت وبداخلاقی بقول اهالی سیاست شایسته بود.آنهم در رابطه با موضوعی که ابتدا توسط یک دوست غیر بختیاری مطرح می گردید؟

حسینقلی خان ایخانی سی سال مقتدرانه بر جغرافیای پهناور بختیاری حکم راند البته منهای شرق استان لرستان یعنی منطقه چهارلنگ ممیوند وزلکی.در ابتداوی حکمی تحت عنوان ناظم بختیاری از ناصرالدین شاه در منطقه چمن السلطان در مجاورت الیگودرز فعلی دریافت داشت.سپس حکم ایخانیگری را بنام عمویش مهدیقلی خان که ناپدری اش هم بود از دربار اخذ ولی در واقع خودش همه کاره حکومت بر بختیاری بود.یکسال بعد حکم ایلخانیگری بنام شخص حسینقلی خان ایخانی صادر واین خان مدبر با هوشمندی هرچه تمامتر وبا سیاستی منحصر بفرد اقدام به حذف خوانین مقتدر بختیاری از مسیر حاکمیت خود نمود.اگر چه هوش وذکاوت ایلخانی باعث این پیشرفتها گردید ولی حمایت همه جانبه دو صدراعظم بنامهای محمدتقی خان امیر کبیر وامین السلطان اتابک اعظم از حسینقلی خان از عوامل رشد وی در دربار قاجاریه به حساب می آمدند.این خان دوراندیش ابتدا با شکایت از موسی خان بابادی عکاشه که از خوانین قدرتمند بختیاری بود در نزد امیرکبیر وموافقت ایشان این خان درستکار را در گردنه رخ بازداشت وبه همراه پسرش به اصفهان اعزام وبدستور مستقیم امیر کبیر وی را گردن زدند.سپس با درایت جعفرقلی خان بهداروند که خشنترین و قدرتمندترین خان بختیاری به حساب می آمد را با همراهی کامران میرزا حاکم بروجردقوای دولتی دستگیر و وی را که سالیان پیری وکهولت را پشت سر میگذاشت به جوخه اعدام سپرد.این جعفرقلی خان همان جعفرقلی خان بهداروند بود که سه دهه پیش در جنگ معروف به منار پدر همین حسینقلی خان را یعنی جعفرقلی خان دورکی را کشته بود.آخرین خان قدرتمندی که می بایست با قربانی شدن پایه های قدرت حسینقلی خان ایلخانی را مستحکم میکرد کسی نبود جز آعلیداد خدرسرخ همانی که خود نقشی بارز در پیروزیهای پی درپی حسینقلی خان ایفا کرده بود.پیش از حذف آعلیداد خدرسرخ حسینقلی خان حتی به عموی خود کلبعلی خان پیر که حسینقلی خان ودوبرادرش امامقلی خان حاجی ایلخانی بعدی ورضاقلی خان ایلبیگی را بزرگشان هم کرده بود رحم نکرده ووی نیز توسط سواران ایلخانی کشته شده بود.آعلیداد خدر سرخ در خانه خودش توسط امامقلی خان ورضاقلی خان بنحو غم انگیزی کشته شد وشخص حسینقلی خان آحیدر برادر آعلیداد که تنهاشانزده سال سن داشت را در اتاق دیگری سربرید.هرچندبمدت یکسال بدلیل قتل آعلیداد خدرسرخ وی از مقام ایلخانیگری عزل گردیدو اسماعیل خان زراسوند بعنوان ایلخانی بختیاری منصوب گردید. ا ز طرفی حسینقلی خان ایلخانی در جنگ معتمدالدوله گرجی بر علیه محمدتقی خان وگرفتاری وحذف محمدتقی خان که با خدعه وقسم دروغ توسط معتمدالدوله صورت گرفت نقش موثری داشت.

ازجمله عوامل دیگر تثبیت حاکمیت حسینقلی خان تعداد ازدواجهای سیاسی توسط وی فرزندانش وبرادرا ن وبرادرزادگانش با روسا وخوانین ذی نفوذ بختیاری بود.حدود یکصد ازدواج حساب شده وکاملا با انگیزه های سیاسی بر اقتدار وهمراهی با حاکمیت این خان قدر قدرت افزوده بود.انباشت ثروت وهدایای فراوانی که سالانه به دربار قاجار اعزام میگردید در کنار ایجاد امنیت وتوسعه منطقه بختیاری وسرکوبی ایلات مجاور وغیر بختیاری روزبروز برترس دربار می افزود وحسینقلی خان ایلخانی را فراتر از شاهزادگان بی لیاقت وحاکمان ولایات قرار میداد.اقتداری که سر انجام در سال ۱۲۹۹قمری با کشته شدن ناجوانمردانه حسینقلی خان ایلخانی توسط مسعودمیرزای ظل السلطان فرزند صیغه ای ناصرالدین شاه که حاکم اصفهان بود به پایان رسید وخواب راحت را دوباره بدیدگان درباریان قجر بازگرداند.

واما چاپ چنین تصویری از یکی از خوانین بختیاری که اینک بخشی لاینفک از تاریخ این قوم است از استادی چون باستانی پاریزی بعید بود البته پیش از این هم مطلب اهانت آمیز دیگری از ایشان در کتاب درخت جواهرشان در رابطه با حسینقلی خان موجب تعجب بنده گردیدآنجا که میگویند لری دراصفهان بدیدار حسینقلی خان آمده بودوچون خان از وی پرسید مگرتو خانه وزندگی نداری که اینهمه راه پیموده بدیدارما آمده ای؟ وآن مرید خان در پاسخ گفته است که خان همه چیزم شمایید خرم گاوم سگم اسبم و....

اما بی انصافی است اگر از خوب نوشته های باستانی پاریزی هم اندکی نگوییم آنجا که حق مطلب را ادا کرده از سردارمریم بختیاری سخن می گوید تفصیل پناهنگی رهبران سیاسی واهالی ادب وادبیات را به این شیرزن بیان میکند. آنگاه که سردارمریم را چراغ بختیاری واز هر مردی مردتر خطاب میکند.آنگاه که از حاجی علیقلی خان سرداراسعدمان سخن میگوید وبحق که از همه ماها ماهایی که ادعای هویت واصالت داریم بهتر ورساتر به معرفی اش می پردازد بدون آنکه کاندید مجلسی باشد ویا به تخت ریاست جمهوری چشم دوخته باشد و در نهایت به رای بختیاری محتاج باشد. باستانی پاریزی وقتی که از ایلمان سخن میگوید واز ارشهای ایلیاتیمان وقتی که از خصیصه های بارزمان سخن میگوید عزیز است وبزرگ ولی گفتارذکرشده وعکس چاپ شده شاید هیچ توجیهی نداشته باشندمیگویند حسینقلی خان همراه با امین السلطان در ابتدای حاکمیت ناصرالدین شاه بدیدار شاه رفته بودند چون صدراعظم خان بختیاری را معرفی کرده بودند شاه جوان وبی تجربه بیان کرده بود:حسینقلی خان دزد وراهزن شمایید؟امین السلطان پاسخ گفته بود نه قربان ایشان حسیبنقلی خان بختیاری هستند همان کسی که دزدها را از جبال پایین آورده وسیاست میکنند...

ازطرفی حسینقلی خان در طول حاکمیت سی ساله اش مرمت وبازسازی عتبات عالیات رانیز هرساله شخصا عهدار بودند.حسینقلی خان ایلخانی پدر سردارمریم بختیاری است.پدر سرداراسعدوصمصام السلطنه بختیاری وافتخاری است در صحنه تاریخ این مرز وبوم وچاپ عکس این مرد تاریخ ساز آنهم بر روی جلدکتابی با عنوانی اهانت آمیز توسط یکی از چهره های ماندگارکشورمان وکسی که یکی از بالاترین نشانهای دولتی ایران را حمایل کرده باشدونویسنده بیش از دویست اثر ارزشمند تاریخی  هم بوده باشندشایسته نبوده ونیست.البته استاد پاریزی را که اینروزها سالیان کهولت سنی وتنهایی را پس از وفات همسرشان پشت سر میگذارندوگویا خانه نشین هم شده اند آزرده خاطر کردن هم جایز نیست آنهم توسط عده ای از جغله جاهلهای خودمان که کمتر تاریخ میدانند وکمتر تاریخ میخوانندوبه تحریک این وآن تن میدهند تحریک عناصر پان لریسم وتجزیه طلبان خائنی که سیاست استعمار را پیش می برند و از اینکه بختیاری هسته مرکزی عنصر ایرانی است وبازمانده اصلی پارس والبته همه لر زبانان شجاع وقهرمان شاید غافل باشند..آنهم در زمانه ای که ما با مسائل بزرگتری دست به گریبان هستیم.امروز باید مطالبات حقه فرهنگی سیاسی واقتصادی جامعه بختیاری وسرزمین بختیاری زادگاه کوروش وهخامنش را بیش از گذشته مطرح ونامزدهای ریاست جمهوری بعدی را وادار به تفکر وچاره اندیشی کنیم وبه زبان مناسبی جهت چانه زنی های سیاسی ودر نهایت دست یابی به مطالبات حقه قوم بختیاری در چهارچوب قانون اساسی دست پیدا کنیم...

.و فراموشمان نشود که خوانین ورهبران ایلیاتی ما هم جزئی از جامعه بوده اندآنهم یک نظام شبه دیکتاتوری عشایری. هم انسانهای بزرگی درمیانشان ظهور پیدا کرده اند هم دیکتاتورهای محلی که تاریخ در رابطه با آنان شاید قضاوت مثبتی کمتر داشته باشد احساسی نیندیشیم ...اندکی تامل باید ....

واما عید نوروز را با اندکی تاخیر به همه هموطنان ایرانی ام وهمه همتباران بختیاری ام وهمه شما خوانندگان این سیاه مشقهای خسته کننده ام تبریک گفته سر فرازی یکان یکانتان را از خداوند بزرگ مسئلت دارم.. 

 

 

    

برزگر وفرهنگ برزگری در بختیاری

واین سریال یوزارسیف که درحال حاضرهمه بضاعت صداوسیمای مهندس ضرغامی درانتهای حضورش برمسندرسانه ملی است خیلی سروصدا به پا کرده است.خیلیهاقصه یوسف وزلیخارا میدانندواینکه زلیخای پیرقراراست درانتهای این سریال جوان بشود وبه معشوقش برسد.امابرای من این سریال بقول اهالی سینما وتلویزیون یک فلاش بک زیبا رابه همراه داشته است.آنجاکه دو ورزا رابهم بسته اند جفتی بر گردنشان آویخته اند وداروگهلا را بدان بسته ویکی سرکش است وآن دیگری گایار.این گذشته برزگران ماست وهمه بضاعت کشاورزی سنتیمان.آنزمان که تراکتوری نبود گاوآهن ودیسک وکودشیمیایی واین آفت کشهای لعنتی حامل هزاران بیماری هم هنوز در راه آمدن بودند.یش از آنکه همه چیز مکانیزه بشود.این تنها مرحله کاشتمان بود .مراحل داشت وبرداشت وخصوصا برداشت خودش قصه دیگری بود.

حالا که زمینهای دیم وآبی اندک را شخم زده وبذر پاشانده ایم.صبربایدپیشه کردن تا رشد ونمو حاصل آید ودر انتهای این قصه ایل آهنگ کوچ میکند ومردان این ستونهای ماندگار حیات کوچ نشینی تنگ قاطرها را محکم میبندندنا ایل گوچیدن آغاز کند وهنگامه خاطره انگیز مال کنون فرا برسد.بسال یکهزار وسیصد چند به حکم ایلخانی بختیاری تاریخ این کوچ به همه طوایف وتیره ها اولاد وکربوها وتش وبابها رسما اعلام میشود.از راه مالرو  پل کول مسیر کوچ همیشگی ایل.زنها بر مادیانهای مخملین نشسته اندومردان تنگ قاطرها را که درمسیر آمدن از تنظیم باز ایستاده اند محکم ومحکمتر میکنند.حالا پس از دوهفته ایل با خاطری آسوده در وارگهی بر بلندای افتخار زاگرس میانی در کلار وزرده ویا اشترانکوه ویا قالیکوه آرام می گیرد.اما هنوز از گرد راه نرسیده مردان ایل آهنگ سفری دوباره دارند.زنان غمگین ودلواپسند وکودکان بی قرار.بالاخره زادوتوشی اندک برگرده مردان سخت کوش ایل وبازگشتنی دوباره بسوی گرمسیر.حالا خوشه های طلایی در انتظار داسهای بلند برزگران سخت کوش بختیاری لحظه شماری میکنند.

زن جوان ایلیاتی با خودش زمزمه میکند:

زهره مارم وا نون وگنم وماس           یارم به گرمسیر اناشتا اکشه داس

برزگر ایل از سپیده تا غروب بکار درو وحمل بافه های گندم مشغول میشود وشب هنگام آواز دلنشین برزگری دیگر حکایت دوری ودلتنگی را زمزمه میکند.بافه ها اندک اندک به کرپه ای بزرگ تبدیل میشوند ودر پشت بام هرخانه ای در گرمسیرکرپه ای مینشیند به انتظار پاییز تا که ایل از سردسیر بازآیدو چهارپایان بهم بسته شوند وحوله صورت گیرد

.برزگر در هنگامه ظهر قدری گندم را در برد ار خرد میکند تا آردی نه کامل پدید آید وآنگاه آبگرم وخمیری که سخت باید مالانده شود وآنگاه این خمیر بزرگ تنها یک نان میشود بر روی این ازگلهای سوزان وسپس ازگلها بر روی نان حجیم برزگر ما تا که خوب پخته شود این گرده برزگری.گرده را با روغن حیوانی تمایل میکند این برزگرعزیزما که حالا دیگر به سفری ابدی رفته است.درو که پایان می پذیرد قطار برزگران آهنگ کوچی دوباره میکنند.بافه های گندم در کرپه های بزرگ بر پشت بامها استتار میشوندتا از گزند حیوانات وحشی در امان بمانند به انتظار پاییز.

اما حالا دیگر این آخرین قافله برزگری است آن هم در لابلای کتابی ویا در کنج فراموشخانه ای در حومه مسجدسلیمان ویا درفول ما ویا لالی وشهرکرد که نه شهر لر.شاید این تصنیفی باشد بر آمده از حنجره مسعودبختیاری که خدایش رحمت کنداورا.برزگری به تاریخ پیوسته است وفرهنگ برزگری به فراموشی.من برزگر نبوده ام اصلا افتخاری به این بزرگی را نداشته ام اما برزگران را دیده ام به تعداد بیشمار درست سی سال پیش که بسوی سالنکوه می رفتند.آنزمان کودکی بودم سخت بیقرار وشلوغ وآشوبگر.آنزمان آسیابهای آبی هنوز بودند.آسیاب شیخ علی که مالکش پدربزرگ مادری ام بود ولویینه ای داشت زرنگ وپرکار.آسیاب کریم الله که ازآن ما اولاد سیف الله بود.آسیابهای دیگری هم بودند به تعداد ۳۲دستگاه وبه رونق محصول بار آمده به زحمت برزگران ایلمان.اما حالا دیگر...برزگری نمانده تا معشوقه اش در ایلاق بخواند:زهره مارم وا نون وگنم وماس وحالا که دیگر برزگری نیست تا که اناشتا به گرمسیر بکشه داس....

همی

برزگری نمانده تا که آسیابی باشد ولویینه ای.دیگر مردم در دلدرد لویینه بیچاره پچ پچ نمیکنند.دیگر نمیگویند:

لویینه زه گشنگی دلس درد اکرد          مردم اگودن گرده گرهدسه

وحالاما شهروندان امروز مردمان ایلیاتی دیروز سرگردانیم میان بودن ونبودن میان قومیت وشهروندی میان هویت وبیقراری و......

وحالا دیگر غربتها آهن گداخته را در کوره نمیگردانند دیگر پتکشان بر این آهن تفتیده فرود نمی آید ودیگر داسی نمی سازند تا که برزگران ایل را بکار آیددر موعدبرزگری.

گیوه کشها هم دیگر با پارچه های مستعمل بیگانه شده اند آخر دیگر کسی گیوه ملکی سفارش نمیدهد.

دبیت وچوقا هم لباس غالب نیست تنها در مجلسی وبرای افاده بکارمان می آید.

آن شکوه رنگارنگ لباس زنان ودختران ایل هم رفته رفته به فراموشی میرود.

ومن را چه سود از این واگویه های تلخ .بگذار غربتها وگیوه کشهااصالت بتراشند.دراین اشفته بازار شهروندی هرکسی خودش را خان بنامد.بگذار رعیتهای دیروز از فرط ظلم وتعدی تنها چند خان فراموش شده از من بختیاری بیگناه بی خبر از همه جا تنفر داشته باشند.در دزفول ولنجان.در دهکرد ونجف آبادوشایدهم در شوشتر یا اصفهان...

آهای برزگر ایل من اندکی تحمل باز ایست که من خسته از این عنوان شهروندیم.میخواهم شه وبرای همیشه مرد عشیره باشم من هویت ایلیاتی ام را ترجیح میدهم ومن به قومیتم مفتخرم.باز ایست تا که مرا باخودت به گذشته بازگردانی.....

فرهنگ لغات:

ورزا=گاونرکه با آن شخم میزنند

دار وگهلا=گاوآهن سنتی وخیش فلزی آن(درخت بلوط را هم دارگویند)

جفت=وسیله ای چوبی که با پارچه هایی که از کاه پرمیشدندبصورت نیم دایره برگردن گاونر میگذاشتند تا فشارکمتری را درهنگام شخم زدن تحمل کند.

گرده=نان حجیمی که بر روی زغال گداخته پخته میشود در برخی نقاط بختیاری پپله نیز گفته میشود.

ازگل=زغال بر افروخته =انگشت هم دربرخی نقاط بختیاری گفته میشود.(البته ازگل واژه اصیل تری باید باشد چون در حومه ایذه روستایی وجود دارد بنام ازگل که در چند قرن پیش محل درست کردن زغال بوده است وبه اصطلاح چال ذغال بسیاری در آنجا موجود می باشد.) 

گاویار=مردیکه گاوها را هنگام شخم هدایت میکند

سرکش=کسی که افسارگاوها را بدنبال خود در مسیرکشت می کشاند.

بافه=دسته های بزرگ محصول

اناشتا=ناشتا=صبحانه نخورده

دو=دوغ

ماس=ماست

برد ار=سنگ بزرگی که غلات را با آن خرد وآسیاب می کردند.

حووله=خرمنکوب کردن غلات را گویند.هنوز هم دربرخی نقاط صعب العبوربختیاری رایج است.چند حیوان بارکش رابه ترتیب بلندی قد به هم می بندند ودر یک حرکن دووار بر روی خوشه های پهن شده میگردانند.کار حوله از صبح تا غروب بسته به میزان گندم ویا هر غله دیگری تداوم دارد.

تنگ=بندی که با آن بار حیوانات بارکش را محکم بر پشتشان می بندند.

کرپه=عبارت از حجم زیاد گندمهای درو شده که در یکجا انباشته شده باشند.

لویینه=آسیابان که مسول اداره آسیاب بود.ودرصدی از آرد حاصله را مزد می گرفت.

مصاحبه با خبرگزاری ایبنا

فقر پژوهشي در منطقه بختياري
حسن دهقاني(شوینی بختیاری)نویسنده محقق وروزنامه نگاربختیاری: با توجه به اينكه تا به امروز فعاليت آنچناني براي مكتوب شدن فرهنگ شفاهي بختياري صورت نگرفته در حال حاضر بيش از هر زماني لازم است اين فرهنگ شفاهي مكتوب شود...

پژوهش علمي و آكادميك قابل ملاحظه اي در حيطه فرهنگ و تاريخ بختياري، بالاخص در دهه هاي گذشته صورت نگرفته و فقر پژوهشي در منطقه بختياري مشهود است.

حسن دهقاني(شوینی بختیاری) در گفتگو با آژانس خبري بختياري (ايبنا نيوز) ضمن بيان مطلب فوق گفت: عليرغم شدت گرفتن جنبش فرهنگي بختياري در سال هاي اخير، تعداد آثار تاريخي و فرهنگي نگاشته شده به روش اكادميك در اين حوزه كمتر از 30 جلد است و اگر بخواهيم از اين ميان كارهاي با اهميت و ارزشمند را در نظر بگيريم مجموع اين آثار از تعداد انگشتان يك دست فراتر نمي رود.

سردبير اسبق هفته نامه نسیم چهارمحال بختیاری افزود: كمبود آثار نگاشته شده در حوزه بختياري به اين معنا كه بختياري ها فاقد فرهنگ و تاريخي براي نگارشتن باشند، نيست؛ بلكه عدم ورود نويسندگان و افراد صاحب سبك و ايده به اين حوزه باعث چنين ضعفي در آثار مربوط به فرهنگ و تاريخ بختياري ها شده است.

وي با شفاهي خواندن فرهنگ بختياري اظهار داشت: بختياري ها در طول تاريخ، داشته هاي فرهنگي خود را سينه به سينه منتقل كرده اند ولي اين فرهنگ مكتوب نشده است و به همين دليل بيش از هر زمان ديگري در معرض آسيب جدي قرار گرفته است و بسياري از داشته ها و غناي فرهنگي بختياري ها در اين مسير به دست فراموشي سپرده ميشوند.
مهندس شوینی بختیاری در ادامه گفت: با توجه به اينكه تا به امروز فعاليت آنچناني براي مكتوب شدن فرهنگ شفاهي بختياري صورت نگرفته در حال حاضر بيش از هر زماني لازم است اين فرهنگ شفاهي مكتوب شود تا بعد ها در گذر زمان اين مكتوبات به عنوان منابع شناخته شده و محققان بعدي علمي تر و راحت تر بتوانند به كارهاي پژوهشي بپردازند.

سرپرست روزنامه اعتماد ملی در فولادشهر افزود: تاكنون در زمينه مكتوب كردن فرهنگ شفاهي بختياري اثر درخور توجهي كه واقعا همه جانبه و جامع باشد نديده ام. گاها افرادي به خاطر علايق شخصي خودشان اقدام به كارهاي پژوهشي در اين زمينه كرده و چندين مجموعه كشكول مانند به چاپ مي رسانند اما هنگامي كه اين مجموعه ها را مطالعه مي كنيد به علمي نبودن كار پي مي بريد.

وي در ادامه گفت: اين آثار اغلب سليقه اي و به نوعي وقايع نگاري روزانه هستند و به هيچ وجه نمي توان از دل كتاب هاي مذكور چيزي به دست آورد و محتواي آنها صرفا يكسري اطلاعات خام فرآوري نشده هستند.

حسن دهقاني(شوینی بختیاری) اظهار داشت: در آثار مذكور گاها اتفاق افتاده كه فردي با نوشتن يك مطلب خاص باعث ايجاد نزاع و درگيري در بين طوايف شده است، همچنين برخي نويسندگان اينگونه آثار در ازاي گرفتن وجه و يا هديه به نوشتن مطالب غير واقع و يا چاپ عكس افراد دست مي زنند، كه متاسفانه اين گونه حركات باعث خدشه دار شدن ساير آثار و كتب مربوط به اين حوزه مي شود.

وي گفت: اگر واقع بينانه به قضيه نگاه كنيم با توجه به فضاي آزاد در عرصه چاپ و انتشار، امكان جلوگيري از چاپ و نشر كارهاي از اين دست وجود ندارد و طبيعي است كه هركس بتواند حرفش را بزند.

حسن دهقاني(شوینی بختیاری) افزود: اگر اهالي فرهنگ، نويسندگان و مورخان واقعي تحرك بيشتري داشته و در توليد آثار مكتوب فعال تر از گذشته باشند مطمئنا آثار اين افراد مورد استقبال مردم قرار مي گيرد و كارهاي ضعيف كمتر به فروش مي رسد و طبيعتا رغبتي چنداني براي چاپ و نگارش چنين مجموعه هاي ضعيفي باقي نخواهد ماند.

حسن دهقاني(شوینی بختیاری) ضمن تاكيد بر لزوم ايجاد يك انديشكده بختياري گفت: لازم است مركز و پژوهشگاهي براي منطقه بختياري بوجود آيد تا اين مركز كانوني براي نظارت بر آثار چاپ شده در حوزه بختياري باشد. در اين راستا كار خوب، متوسط و ضعيف توسط اهل فن ارزيابي شده و مردم با توجه به ارزيابي هاي صورت گرفته راحت تر بتوانند كتب مورد علاقه خود در اين حوزه را تهيه و مطالعه كنند.

وي در پايان اظهار داشت: متاسفانه خودخواهي برخی  افراد، بزرگترين مانع براي تشكيل چنين مجموعه اي است به طوري كه برخي افراد با چاپ و نگارش چند كتاب جايگاه ذهني اشتباهي براي خود بوجود مي آورند و تصور مي كنند تاريخ و فرهنگ بختياري مديون آنها است و به همين دليل حاضر نيستند در چنين جمع هايي نظرات مخالف را بپذيرند.

شوی وآبشارشوی ومن که درحسرت موطن خویشتنم

سایت انجمن دوستداران میراث فرهنگی خبر میدهد:

رییس اداره حفاظت محیط زیست دزفول گفت: مراحل ثبت آبشار شوی دزفول در فهرست آثار طبیعی ملی ایران در حال انجام است.

فرهاد قلی نژاد سه‌شنبه در گفت وگو با خبرنگار ایرنا افزود: آبشار شوی از جاذبه‌های دیدنی و ویژگیهای منحصر بفردی برخوردار است و ثبت آن در آثار طبیعی ملی ضروری است.

وی گفت: آبشار شوی دزفول با ‪ ۸۰‬ متر ارتفاع بلندترین آبشار خاورمیانه است ضمن اینکه دارای تنوع زیست محیطی بسیار زیبایی است.

قلی نژاد خاطرنشان کرد: این منطقه زیستگاه غنی از جمله حیات وحش چون کل بز ، پلنگ ، خرس و سمندر ایرانی است و پوشیده از درختان زاگرس از جمله بلوط است.

رییس اداره حفاظت محیط زیست دزفول با اشاره به برگزاری جلسه شناسایی و معرفی جاذبه‌های طبیعی دزفول خاطرنشان کرد: به لحاظ موقعیت و ویژگیهای منحصر بفرد آبشار شوی، مقدمات کار برای ثبت این اثر در خوزستان انجام و پرونده آن برای طرح و ثبت در شورای عالی حفاظت محیط زیست کشور به تهران ارسال شده است.

ولی طی تماسی که با دکتر نجفی معاون سازمان میراث فرهنگی کشور به عمل آمد از عدم ارسال مدارک ونقشه های آبشار زیبای شوی توسط مسئولین این سازمان ومیراث فرهنگی خوزستان مطلع شدیم.امید است این زیباترین آبشار خاورمیانه که در شوی زادگاه بنده واقع شده هرچه زودتر به ثبت رسیده وموطن ما نیز از بن بست رهایی یابد.شوی از بزرگترین و زیباترین آبشارهای منطقه بختیاری است که در دهستان شوی بخش شهیون در شمال شهرستان دزفول قرار دارد و از جاذبه های گردشگری منطقه بختیاری است.

وچه خوش است وصف دلبران آید در حدیث دیگران:

شوی؛ گنج پنهان
آبشار شوی از بزرگترین و زیباترین آبشارهای منطقه بختیاری است که در دهستان شوی بخش شهیون در شمال شهرستان دزفول قرار دارد و از جاذبه های گردشگری منطقه بختیاری محسوب می شود.

آبشار شوی از بزرگترین و زیباترین آبشارهای منطقه بختیاری است که در دهستان شوی بخش شهیون در شمال شهرستان دزفول قرار دارد و از جاذبه های گردشگری منطقه بختیاری است.

به گزارش آژانس خبری بختیاری (ایبنا نیوز): آبشار شوی با 80 متر ارتفاع بزرگترین آبشار خاورمیانه و از جاذبه های دیدنی و ویژگی های منحصر به فردی برخوردار است؛ منطقه شوی زیستگاه پازن، پلنگ، خرس و سمندر بوده و پوشیده از درختان بلوط می باشد.

گفتنی است چندی پیش رییس حفاظت محیط زیست شهرستان دزفول از پیگیری مراحل ثبت این آبشار، در آثار طبیعی ملی ایران خبر داد.

طبیعت شوی یکی از بکرترین مناطق گردشگری منطقه بختیاری است و پتانسیل بالایی برای جذب گردشگران خارجی و داخلی دارد. 

ازعمده دلایل بکر بودن منطقه شوی سختی مسیر و نبود جاده اتومبیل رو در این منطقه است؛ برای رسیدن به آبشار شوی می بایست از راه آهن و یا راه کوهستانی منطقه بختیاری استفاده کرد که در هر صورت مسافت نسبتا زیادی پیاده پیموده می شود.

همچنین این منطقه در اواخر بهار و تمامی تابستان آب و هوای نسبتا گرم و خنکی دارد و در این ایام پذیرای گردشگران از سرتاسر ایران می باشد.
 
و من میگویم از نظر باستان شناسی ودیرینه شناسی نیز این شوی مایکی از کهن ترین مناطق ایران است.صدها هکتارباغ انار و سرسبزی منحصر بفرد این منطقه شما را به زادگاه من فرا میخواند............... 
 

توقیف چهارماهه هفته نامه اصلاح طلب زاگرس ایران

وچقدر دلم گرفت وقتیکه دیروز در بنیاد ایران شناسی در شهرکردخبر تلخ توقیف چهار ماهه هفته نامه محبوب زاگرس ایران را شنیدم.شاکی ویا شاکیان خودشان را امت حزب الله نام نهاده اند میگویند جرات معرفی خودشان راهم نداشته اند میگویند امضاء هایشا ن هم مخدوش بوده ومیگویند......

و...من هم میگویم وای بحال حاکمیتی که آزادی بیان واآزادی اندیشه را برنتابد.زاگرس ایران تنها جریده بختیاری واصلاح طلبی بود که شهامت وشجاعت مدیرمسئولش را همه می ستودندومیستایند تا به همیشه تاریخ مطبوعات.

و..خسته نباشی سردارهمیشه سرافراز ایل من

خسته نباشی مردغیرت وجوانمردی

خسته نباشد آنکه در دورترین روستاها ودورترین ومحرومترین مناطق چهارمحال از آن بختیاری میستایندش وگرامیش میدارند...

وخسته نباشی دکتر علی قنبری عدیوی افتخارهمیشگی ایل وتبار بختیاری

و این هم پیام دکتر علی قنبری مدیرمسئول وصاحب امتیاز هفته نامه زاگرس ایران

سخني با مردم شريف استان چهارمحال و بختياري ومنطقه زاگرس

  مردم شريف استان و منطقه زاگرس! همانگونه که اطلاع داريد تلاش ما، همواره گردش آزاد خبر و اطلاع رساني به شما از طريق بيان واقعيات کشور و منطقه و استان عزيزمان بوده است. همه همت ما اين بوده است که هفته نامه زاگرس ايران در اين 12 سال انتشار، آئينه تمام نماي استان و منطقه باشد.

از آنجا که مردم و افکار عمومي را بهترين محکمه براي قضاوت مي دانيم کوشش کرده ايم با مردم صادق باشيم و عليرغم همه نا ملايمات در حد توان و امکانات محدودمان، اساسي ترين مسائل مبتلا به مردم و ضروري ترين اطلاعات و آگاهيها را در سطوح ملي و منطقه اي به اطلاع شما برسانيم طبيعي است با توجه به مشکلات و مسائل پيش رو، برخي کج سليقگي ها وبي مهري هاي مسولين مربوطه، عدم همکاري آنان و جاي گزين کردن سخت گيري در عوض تشويق وترغيب اينگونه نشريات مستقل و مردمي، با نارسايي هاي جدي مواجه شويم.

متاسفانه در عرصه سنگلاخي مطبوعات غير از سنگ اندازي مسولين رسمي، برخي از قدرتها و نيروهاي تماميت خواه و خود کامه ي پنهان نيز براي زمين گير کردن ما به هر شيوه اي غير قانوني دست زده اند و به تعبير معروف براي رسيدن به هدف ( تعطيلي هفته نامه) به هر وسيله اي متشبث شده اند و اين چنين شد که بر اساس حکم دادگاه تجديد نظر مطبوعات و ابلاغيه 84/870080 مورخه 19/8/87 شعبه دوم اجراي احکام دادسراي کارکنان دولت، هفته نامه زاگرس ايران به مدت 4 ماه و تا عيد نوروز در خدمت شما مردم عزيز و خوانندگان علاقه مند قرار نميگيرد.

اميدواريم که در اين مدت تنفس 4 ماهه، نسبت به برخي نارساييها و مشکلات؛ با آمادگي بيشتر و با رويکردي فعالتر در آستانه انتخابات حساس و سرنوشت ساز رياست جمهوري دهم در جهت تنوير افکار عمومي و با اميد به فردايي بهتر وارد عرصه شويم.

«اليس الصبح بقريب»                                       علي قنبري مدير مسئول

مسعود بختیاری ودومین سالگرد هجرانش

دومین سالگرد هجران بی بازگشت بلبل آوازه خوان زاگرس آنکه حافظه ایل بود و همه تاریخ شعر وموسیقی بختیاری را در خودش خلاصه میکرد هم برگزارشد.همه آمده بودند از چهارلنگ گرفته تا هفت لنگ ازخوزستان تا لرستان تا چهارمحال ازآن بختیاری از اصفهان زیبا تا کهگیلویه وبویراحمد از پایتخت نشینان دور ازوطن گرفته تا همه عاشقانش.همه بودند از راست رادیکال تا اصلاح طلب ساختار شکن ازهرطیف وگروهی همه بودند.بزرگان قومی وطایفه ای تا شخصیتهای سیاسی بختیاری.اینجا قبرستان امامزاده طاهردرکرج است میعادگاه خیل عظیم دوستدارانش.همه بختیاری وتاریخش وهویتش وگذشته اش اینجاست از بقایای خوانین فراموش شده تا مردان سیاست فعلی. همه از او میگویند ستایشش میکننددرفراغش اندوهگینند ..........آیا از خود پرسیده ایم مسعود بختیاری چرا عزیز بود وعزیز است تا به همیشه تاریخ بختیاری؟رمز ماندگاریش چه بود؟مگر نه این بود که او حرف دل ما را به نظم در می آورد وبه شعرش میسرود وآنگاه با سوز دل با آن طنین نازنین صدایش در دستگاههای سنتی موسیقی ماندگارش می ساخت؟

دومین سالگردش هم با شکوه هرچه تمامتر برگزارشد وماندگارترین تعبیر را هم سردار سرلشگر ایلمان آنکه حفظ تمامیت ارضی میهن را مرهون شجاعت وفرماندهیش در هشت سال جنگ تجاوزکارانه بوده و هستیم بکار برد.دکتر محسن رضایی مسعود بختیاری را به فردوسی تشبیه کرده میگوید اگر زبان وفرهنگ پارسی را شعر ومجاهدت فردوسی زنده نگهداشت فرهنگ وهویت بختیاری را هم شعر وموسیقی مسعود بختیاری جاودانه ساخته است.

از ساعت دوازده خیل عظیم دوستدارانش می آمدند ساعت ۱۴ویژه برنامه یک ساعته ای با حضور تنی چند از هنرمندان ایل برگزار شد حقیقتا شعر شاعر جوانی از لردگان بدلم مینشیند انصافا شعرش شعر بختیاری بودنه مثل اشعار بعضی آقایان در اصفهان که شعرشان فارسی است وکلماتش را لری میکنند ولی فضای حاکم بر شعرشان بویی از ایل وکوچ وبختیاری نبرده است.چندنفری شعر میخوانند مهدیپور دهکردی هم می دمد در سازش وگریستن درپی گریستن...

از ساعت پنج سی دقیقه گذشته است بخش اصلی برنامه در تالار شهیدان نژادفلاح برگزارمیشود دکتر اردشیر صالحپور حقیقتا بخوبی مدیریت کرده است هم در تدارکاتش وهم در اجرایش.سالن مملو است از جمعیت.بوی سیاسی کاری به مشام میرسد احتمالا زاگرسیها میخواهند در کرج خودی نشان بدهند کردها لرستانیها وبختیاریها در اینجا از ظرفیت فرستادن نماینده به مجلس برخوردارند اگر خوب مدیریت کنند البته.اینجا مسعود بختیاری حتی در مرگش در هجرانش ودر نبودنش هم مظهر وحدت است ویکپارچگی.زاگرسیها باید متحدباشند.اینان اصیل ترین اقوام ایرانی اند.کردها بازماندگان مادها هستند ولرها بازماندگان پارسها.کردها میراث داران تاریخ امپراتوری مادند.ولرها  میراث امپراتوری هخامنشیان وپارسان راباخود به همراه دارند.واخلاف اصلی وبلاواسطه هخامنشیان وپارسیانند.

برنامه با هنر نمایی استاد جلال ذولفنون آغاز میشود استادی که در ایران ما همه میشناسندش.دف نوازی عزیزی از کردستان کیوان علی محمدی وهنرنمایی فرج علیپور از لرستان که من حقیقتا دوستش دارم این استاد کمانچه را.علی حافظی نی مینوازد یار غار آبهمن .کورش اسدپورهم اجرا میکند با آن لهجه لردگانیش که بدل مینشیند صدایش.جای رضا صالحی که پس از آبهمن ازهمه ظرفیتهای لازم جهت تداوم راهش برخوردار است خالی است اینکه چرا باید رضا صالحی اجرا نداشته باشد قطعا از بی مهری برگزارکنندگان است وکرامت نفس آرضا .حاج محسن رضایی هم حق کلام را با سخنرانی کوتاهش ادا میکند.چند نفری شعر میخوانند از جمله شیخ روشن سلیمانی همشهری خوبم وبرنامه با پخش آثار بیادگارمانده از استاد وتقدیر از اساتید همراهش به اتمام میرسد....

اما مسعود بختیاری وآثارش وشعرش ونقشش در ماندگاری هنر وفرهنگ بختیاری باید موضوع صدها مقاله وپایان نامه باشند وسالها در مراکز آکادمیک در این زمینه کار بشود تا که شاید بتوان گفت مسعود بختیاری که بود؟چه بود؟وچه کرد؟

به بهانه چاپ سوم کتاب سردارمریم بختیاری

گزیده تاریخ بختیاری

 

بختیاریها که بخش میانی سلسله کوههای زاگرس را بمدت چند هزار سال متوالی در اختیار دارند ، مرکب از 9 ایل هستند شعبه چهارلنگ بختیاری مرکب از 5 باب است که هر کدام از این بابها را یک ایل می گویند.

1.               ایل (باب ) ممیوند یا میوند

2.               ایل محمود صالح یا مم صالح

3.               ایل زلکی

4.               ایل کیانرثی

5.               ایل موگویی

شعبه هفت لنگ بختیاری نیز به چهار باب یا ایل تقسیم بندی می شود .

1.               ایل بابادی

2.               ایل دورکی

3.               ایل بهداروند

4.               ایل دینارونی

از طرفی قوم بختیاری قدیمی ترین و در عین حال اصیل ترین قوم ایرانی در کشورمان می باشد . همچنین این قوم بدلیل مجاورت با ممالک عربی اولین قومی هستند که به مذهب شیعه گرایش یافتند . برخی از مورخان و نویسندگان به اشتباه بختیاریها را یک ایل معرفی کرده اند در حالیکه بنا بر تعریف ایل « ایل یک واحد سیاسی اجتماعی است که از تعدادی طایفه تشکیل شده ومعمولأ وجود نیای مشترک بین چند طایفه توزیع متعادل مرتع و چراگاهها و ایجاد انسجام درونی در مقابل جوامع همسایه زمینه ساز این تشکل می گردد »

ملاحضه می شود تعریف ایل کاملأ مشخصه های یک باب بختیاری را تداعی می کند ، در حالیکه همگان می دانیم ، بختیاریها یک قوم کهن هستند که با دارا بودن زبان مستقل ، موسیقی مستقل ، تاریخ و فرهنگ مستقل و حوزه جغرافیایی گسترده و منسجم همه پارامتر های یک قوم را دارا هستند و از 9 ایل مستقل نیز تشکیل می شوند .

در حوزه دفاع از تمامیت ارضی کشورمان ، نام قوم بختیاری بیشتر از هر قوم دیگری در میادین مبارزه با دشمنان برون مرزی ایران در تاریخ به چشم می خورد و این امر به دلیل اصالت صد در صد ایرانی و عدم اختلاط نژادی ، با سایر نژاد های مهاجم بوده است. در اوایل انقلاب اسلامی بختیاری ها که بیش از نیمی از جمعیت  استان خوزستان را تشکیل می دهند با صف آرایی همه جانبه در مقابل مزدوران صدام ، جنبش به اصطلاح خلق عرب را که در صدد تهدید تمامیت ارضی کشورمان بود به سختی سرکوب کردند . در جنگ تحمیلی نیز هزاران جوان غیور بختیاری در راه حفظ کیان اسلامی ایران شهد شهادت نوشیدند و دشمن متجاوز را با شکستی فاحش روبرو ساختند .

منطقه بختیاری ، ابتدا تحت عنوان ایالت انشان و پارسوماش در دوران ایلامیان و هخامنشیان شناخته می شدوکوروش کبیر از همین نقطه یعنی انشان یا ایذه کنونی برخاسته وسلسله هخامنشیان را تاسیس کرد ، در قرون اولیه اسلامی ایالت جبال و « بلاداللور » ( سرزمین لر ) را تشکیل می داده است . از قرن چهارم به بعد بلاداللور به دو قسمت لر کوچک و لر بزرگ تقسیم گردید .

در نهایت در اواخر قرن چهارم و پنجم ایالت جبال به ایالت عراق عجم نامگذاری گردید . در دوران سلسله اتابکان لر نام « بختیاری » به لر بزرگ اطلاق می شود و در قرن دهم جغرافیای بختیاری بدو قسمت بختیاری و کهگیلویه تقسیم می شود . و در دوران صفویه نقش تاریخی بختیاریها در صحنه سیاسی ایران آغاز می شود ، نقشی که با گذشت بیش از 5 قرن متوالی همچنان ادامه دارد . در دوران قاجاریه بخشهایی از سرزمین بختیاری تجزیه و به استانهای همجوار ملحق گردید . در سال 1285 تقسیم بندی جدیدی صورت گرفت و در زمان رضاخان بیش از پیش حوزه جغرافیایی بختیاری محدود و به استانهای لرستان ، خوزستان ، اصفهان و کهگیلویه و بویر احمد ضمیمه گردید .

در آثاری که از غار پبده در منطقه بختیاری کشف گردیده است سکونت انسان در منطقه بختیاری بدوران نوسنگی باز می گردد .

امروزه جمعیت بختیاریها را نه میلیون نفر تخمین می زنند که در استان های چهار محال بختیاری ، خوزستان ، اصفهان ، لرستان ، تهران و سایر استانهای کشورمان پراکنده اند. نقش تاریخ ساز بختیاریها که چند هزار سال بصورت متوالی ادامه داشته اکنون نیز با درخشش جوانان برومند ایرانی بختیاری همچنان ادامه دارد .  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

روزپنجشنبه میهمان گروهی از جوانان بزرگواری بودیم از خطه زیباوتاریخی اصفهان درتخت فولاد ودرتکیه میر. جوانانی عزیز با دغدغه هایی مقدس.آیین بزرگداشت سرداراسعدبختیاری به میزبانی اصفهانیها تاکید میکنم به میزبانی اصفهانیهای عزیز.نه بختیاریها ونه دخالت تعصب بختیاریگری دراین آیین.مطلب زیربقلم استادشاهین سپنتا دروبلاگ ایران نامه ایشان به ثبت رسیده است یادآورمی شوم بنده برای اولین بارافتخارآشنایی ودوستی با این چهره فرهنگی ومیهن پرست را دراین مراسم بدست آورده ام:
یادبود سردار اسعد بختیاری

بزرگداشت انقلاب مشروطیت و سردار اسعد بختیاری در اصفهان

آیین بزرگداشت انقلاب مشروطیت و یادبود سردار اسعد بختیاری ، سرداربزرگ مشروطه ، به فراخوان کانون بارگاه مهر و با حضور پرشور گروهی از جوانان اصفهانی و بختیاری ، پنج شنبه 17 امردادماه در آرامگاه وی در تخت فولاد اصفهان برگزار شد. علی قلی خان بختیاری نامدار به سردار اسعد ( ۱۲۷۴ ق - ۱۳۳۶ ق ) از سرداران بختیاری و از آزادکنندگان تهران در روند انقلاب مشروطه در ایران است. در جریان انقلاب مشروطیت سردار اسعـد با هـمراهی بخـتیاری ها و آزادی خواهان دیگر، سپاهـی گردآورد و راهی تهـران شد و سرانجام با یاری گروهی از آزادی خواهان شمال، در ۲۴ جمادی ثانی ۱۳۲۷ ق. وارد تهـران شدند. سردار اسعد و آزادی خواهان در هنگام ورود به تهـران از سوی مردم با آغوش باز مورد استـقبال قرار گرفـتـند و پس از درگـیری های پـراکنده، شهـر را آزاد ساختند و در روز جـمعه ۲۷ جمادی ثانی سال ۱۳۲۷ ق. ( ۲۱ تـیر ۱۲۸۸ خورشیدی - ۱۶ ژوئیه ۱۹۰۹ میلادی ) نبرد پایان یافت و در ساعت هشت و نیم بامداد ، مـحـمد علی شاه با 500 تن از سربازان و بستگـان و جنگ سالارانش به سفارت روس در زرگـنده پـناهـند شد.

مهندس حسن دهقانی ( شوینی بختیاری ) پژوهش گر بختیاری که در آیین گرامیداشت سردار اسعد بختیاری در آرامگاه وی حضور داشت، ضمن گرامیداشت نود و نهمین سالگرد آزادسازی تهران به دست علی قلی خان سردار اسعد بختیاری و دیگر مشروطه خواهان ، با اشاره مختصر به فعالیت های این سردار مشروطه گفت :

علی قلی خان سردار اسعد بختیاری ،  26 سال قبل از انقلاب مشروطیت ،  به دنبال حاکمیت قانون و ایجاد مشروطیت در ایران بود. در همان زمان  پدر ایشان حسین قلی خان ایلخانی  توسط ظل السلطان در اصفهان اعدام شد و او به همراه برادر بزرگش اسفندیار خان که در آن زمان لقب سردار اسعدی را داشت به زندان فرستاده می شوند. علی قلی خان یک سال در زندان ماند و برادر بزرگ ترش شش سال در زندان بود. او که تحصیل کرده فرانسه بود و به زبان فرانسوی تسلط داشت و تحولات و پیشرفت های اروپا را از نزدیک دیده بود، در این مدت به این باور رسید که نظام استبدای شایسته ملت ایران نیست. بنابر این به بسترسازی مناسبی برای رهایی از استبداد دست زدند که 25 سال بعد به نتیجه رسید و در سال 1288 رهبری قیام مشروطه خواهان اصفهان و بختیاری را برعهده گرفت و پس از این که اصفهان با کارگردانی ایشان و برادرشان نجف قلی خان صمصام السلطنه و پسر عمویش ابراهیم خان ضرغام السلطنه فتح می شود ، پس از دو ماه ایشان از اروپا به ایران می آیند و رهبری آزادی خواهان جنوب را برعهده می گیرند و در 21 تیرماه سال 1288 تهران را با همکاری سپهدار تنکابنی که فرماندهی اردوی شمال را عهده دار بود فتح می کند و به این ترتیب محمد علی شاه عزل و به سفارت دولت روسیه در آن زمان پناهنده می شود و مجلس موسسان تشکیل می شود و پسر ایشان احمد شاه قاجار به عنوان پادشاه جدید منصوب می شود.

                                           

                                                                          سردار اسعد در جوانی

                

                                                       در راه آزادسازی تهران 

                        

                          آرامگاه سردار اسعد بختیاری در تکیه میر فندرسکی در تخت فولاد اصفهان

                        

                                

                                                                   بر سنگ آرامگاه سردار اسعد :                                    

                                    ... مرحوم مغفور خلد آشیان یگانه سردار عطیم الشان حریت پرور ایران

                                                     و مفخر ایرانیان حاج علی قلی خان سردار اسعد...

                  

             

بختیاری نودونه سال پس از انقلاب مشروطیت

این روزها نودونهمین سالگردفتح تهران توسط جان برکفان آزادیخواه بختیاری به سرفرماندهی مجاهدبزرگ ومیهن پرست حاج علیقلی خان سرداراسعدبختیاری است.همانکه خودبانی ورهبرفکری ونظامی این انقلاب است.همانی که دراوج قدرت مخلصانه ازقدرت کناره میگیردبه نفع ملتش.وهمانی که شاید مظلومترین شخصیت تاریخ ایران باشد.بماند قصه مظلومیت سرداراسعد که مجال دیگری میطلبد تاکه بازشکافی اش کنیم من وشما.واما این انقلاب مشروطیت که سندافتخارعنصربختیاری طی این یکقرن اخیراست درکنارافتخارات بزرگ دیگری که درتاریخ جاودانه اند این روزها به نفع این وآن مصادره میشود درمیانه سکوت وسکون مرگبار من وما.به تاراج میرود تاکه فلان قوم وقبیله را خوش آید.به غارت میرود این سندافتخاربختیاری تاکه حاکمان راخوش آیدودراین بین مارا ورهبران مارا با تحریف آشکارتاریخ خائنمان بخوانندباکمال وقاحت.شهیدانی چون علیمردان خان بختیاری را به عمد بفراموشخانه تاریخ می سپارند تا فلان بلشوییک خائن تجزیه طلب را برکرسی افتخاربنشانندبه ناحق وبه جفا...

۹۹سال پیش آمده ایم در گذر زمان اما بازمانده ایم درمیانه جهل وبی خبری.ایلمان از حرکت بازمانده است خودمان هم سرگردانیم وتاریخمان را هم پیش کش این وآن کرده اند.در سرزمین آبائ واجدادیمان بیگانه میخوانندمان تا رعیتهای دیروز را خوش آید...چرا وبه راستی چرا؟

وحالا که نظام پارلمانی در این کهن میهن خودش را مدیون ما وشهدای انبوهمان در انقلاب مشروطیت میدانداین ایام را به همه بختیاریها مردمان عرصه های شجاعت وشهامت بازماندگان نژاداصیل آریایی و وارثان ابدی میراث کورش وداریوش باید تبریک گفت وصدها بارهم باید تبریک گفت .حتی اگر موزه مشروطیتی در چهارمحال از آن بختیاری نداشته باشیم حتی اگربلشویکهای تجزیه طلب راقهرمان بپندارندبدروغ و حتی اگرهر روز درمطبوعه ارگان رسمی دولت فعلی به نژادوهویت آریایی کهن واصیلمان اهانت روا بدارند.ما یکصد سال پیش تاریخ را در دل سنگ ها نگاشته ایم اینها مذبوحانه درصدد حذف ما برآمده اند ما در تاریخ جاودانه شده ایم حتی اگر اراده ای قوی بخواهد ایرانی ترین عنصر ایرانی را از تاریخ میهنش حذفش بنماید بناحق.

وتاریخ چنین نگاشته است یک قرن یش:<قوای بختیاری قهرمانانه وارد تهران شدند محمدعلیشاه قاجار به سفارت روس پناه آورد ودر زیر بیرق بیگانه جانش را نجات بخشید. بختیاریها بیش از دویست شهید تقدیم میهن کردند وتهران فتح شد توسط سواران بختیاری...>

 

سازمان جمعیت بختیاری ورسالتی ستودنی

سازمان جمعیت بختیاری سازمانی غیر دولتی یا ان.جی.او می باشد که در سال ۱۳۸۰برای اولین بار تابلوی آنرا در شهرکرد ودر چهار راه فصیحی دیدم.اهداف این تشکل بر حفظ ارزشهاوسنتهای ایلیاتی وخود باوری بختیاری استوار بود.مسول این تشکل برای امور اطلاع رسانی به دفتر هفته نامه زاگرس می آمدند وگاه در حوزه هنری همدیگر را میدیدیم.دغدغه های مشترکی داشتیم وزحمات این جوانان دلسوز وغیرتمند حقیقتا شایسته تشویق وتقدیر بودند.

پس ازفراغت از حوزه هنری وهفته نامه زاگرس ودر زمانی که به عرصه کتاب ونشروکتابفروشی بازگشته بودم روزی یکی از دوستان به بنده زنگ زدند که قرار است نمايندگي مركزي سازمان جمعیت بختياري درلرستان را یکی از اقوامتان راه اندازی کنند واین عزیز کسی نبود مگر محمد شیری چکانی دایی خوبم از تیره تادسمالی طایفه نیکنام وشجاع تادخیری از باب چهارلنگ ممیوند.تادخیریها که به شجاعت وجنگاوری شهره اند امروزه در دورود لرستان ودر کل این استان از جمله شناخته شده ترین هویت های قومی اند.این طایفه بزرگ در عرصه تحولات اجتماعی وسیاسی درشرق لرستان که تماما بختیاری زبانند نقشی تعیین کننده دارند و در جنگ تحمیلی نیز دهها شهید عالی مقام را تقدیم میهن عزیز نمود ه اند.

اینک آقای محمد شیری چکانی پس از چندسال که از اداره نمايندگي مركزي سازمان جمعیت بختیاری درلرستان می گذرد به اصفهان مهاجرت کرده ودو سه ماهی است که نمايندگي مركزي سازمان جمعیت بختیاری دراستان اصفهان را هم راه اندازی کرده است.این مکان که میعادگاه عاشقان تاریخ و فرهنگ وهنربختیاری است همه مارا همه مابختیاریهایی را که به عشق هویت بزرگ تارییخیمان نفس می کشیم به سوی خود می خواند برماست تا که این چنین جوانان با انگیزه ودلسوزی راکه عاشقانه در این مسیر گام بر می دارند درک کرده به تقویتشان بپردازیم.اگر امروز فلان مطبوعه ویا فلان شخص معلوم الحال به ایل وقوم وهویت ما جسارت روا میدارد از فقدان این چنین تشکلهای مدافع فرهنگ وتاریخ ما ناشی میشود.بیایید همه باهم به تقویت ومساعدت مادی ومعنوی این پاسداران هویت واصالت بختیاری بپردازیم.از همین امروز که شایدفردا خیلی دیر شده باشد....

آدرس سازمان جمعیت بختیاری اصفهان:خیابان رباط پایینترازمسجد حجت نبش کوچه طالقانی طبقه فوقانی.تلفن۰۳۱۱۴۳۹۵۱۳۱-۰۹۱۶۶۶۲۲۰۴۳-۰۹۱۳۹۱۶۷۶۲۵

 

 

بازهم اهانت به بختیاری،این قصه ادامه دارد......

دکترعبدلهی دوست خوبم زنگ میزند که فلانی ضمیمه روزنامه ایران پنجشنبه را خوانده ای؟میگویم نه اصلا با این جریده وزین از فردای وداع دولت خاتمی با قووه مجریه ارتباطی ندارم.به هرحال به زحمت مطلب یاد شده را پیدا میکنم.ادبیات بکارگرفته رامتعلق به فردی دهکردی بنام ب-ز میبینم از زمان حضورم در شهرکرد میشناسمش بدون شک اهل نظر میدانند که ایشان آدم بیسوادی بیش نیست اصلا از روی عقده حقارت دست به این کار زده است اینکه بختیاری آریایی وبازمانده اصلی قوم پارس را سامی معرفی کند وچهارمحال بختیاری یعنی چهارمحل متعلق به بختیاری(دارای کسره مالکیت)را چهارمحال و بختیاری بپندارد که از زمان ورود طایفه فضلویه از شامات واو اضافه وکلمه بختیاری به محال اربعه اضافه شده باشد ویا بختیاری را جدای از لرها بداند نظری مضحک وبی پایه بیش نیست.اصلا ارزش پاسخگویی هم ندارد آنهم اگر چنین نظری از جانب یک فرد بیسواد ورعیت زاده ای که همواره توسری خور بوده است بیان شده باشد هرچند جرات معرفی خودش را بعنوان نویسنده مطلب نداشته  است.اما روی سخنم با گردانندگان روزنامه ایران است براستی آیا هر مطلبی را باید چاپ کرد؟قصه کاریکاتور مانا نیسانی واهانت به آذریها وتوقیف این روزنامه هنوز از اذهان زدوده نشده است که گاف دیگری از جانب روزنامه رسمی دولت نهم رخ مینماید.بختیاری وتاریخ درخشانش آنچنان غنی وریشه دار است که با این اراجیف بی پایه کوچکترین خللی به اصالتش وارد نمیشود.ذکر تاریخچه کوتاهی از تاریخ پرافتخار بختیاری که بدون جانبداری خاصی باید گفت پرافتخارترین قوم ایرانی است را لازم میدانم.میدانیم که خاستگاه امپراتوری هخامنشیان ایذه ومسجدسلیمان بوده است ومیدانیم که به گواه مورخان وباستانشتاسانی چون رمان گیریشمن وماکسیم سیرو بختیاری بازمانده اصلی قوم پارس است وامروزه هم زبان وفرهنگ وخصوصا لباس بختیاری همان لباس ایرانیان باستان است ونیز میدانیم هرگز هیچ قوم دیگری بغیر از لرهای بختیاری در این جغرافیای شناخته شده زندگی نکرده اند.

واما این چهارمحال از آن بختیاری که درمجلس سوم این واو تحمیلی را بجای کسره مالکیتش نشانده اند در طول تاریخ بختیاری بوده وتا ابد هم بختیاری باقی خواهد ماند.چهارروستای لار وکیار ومیزدج وگندمان چهاربلوک تقسیم شده میان خوانین بختیاری بودند که رعیتهای ترک ومهاجر در این بلوکها به خدمت وکشاورزی مشغول بودند این رعیتهای وفادار از محصول بدست آمده گذران زندگی کرده وبخش اعظم آنرا هم به اربابان بختیاری خود تقدیم میکردند.اما دهکردیها وبخشی از هفشجانیها کرد هستند که در دوره نادرشاه افشار به اینجا آمده اند ومشاغلی چون نمد مالی وگیوه کشی وآهنگری ودلاکی را انجام میدادند وچون این مشاغل در فرهنگ بختیاری مضموم بوده کاروبارشان رونق گرفته است .همچنانکه در گذشته ذکرکرده ام:

پس از مقاومتهای جانانه بختباریها در برابر نادرشاه افشار که ناشی از روح آزادیخواهی و شایستگی این قوم جهت دست یابی به تاج وتخت پادشاهی در آنزمان بود.نادر بادختر یکی از خوانین بختیاری ازدواج نموده وچهار هزار جوان بختیاری را بافرماندهی علی مردان خان بزرگ چهارلنگ و علی صالح خان دورکی هفت لنگ به اردوی خود دعوت مینماید و برخی از طوایفی را که مسبب این قیامها بودند را به  نواحی خراسان و فارس وقم وقزوین تبعید نمود و دو طایفه خلج و شقاقی راکه از طوایف کرد ساکن در حد فاصل کرمانشاه و ایلام بودند را به سرزمین بختیاری کوچ میدهد. طایفه خلج در هفشجان ساکن شدند وبااسیوندها وطایفه مهاجر دیگری از لرسان کوچک که بر اثر قتلی به بختیاری کوچ کرده بودند زندگی مسالمت آمیزی را آغاز کردند که البته هنوز هم فامیل فیلی در هفشجان که بازماندگان لرهای فیلی یعنی لرهای لرستانی نواحی خرم آباد هستند وجود دارند.طایفه شقاقی نیز در محل بازار قدیم شهرکرد سکونت داده شدند.این طایفه که هنرمندان نمد مال خوبی بودند و "کردین" که تن پوش مردان کوچ نشین و چوپانان است از مهمترین تولیدات آنان به شمار می رفت را تولید میکردند. برودت شدید سرما واستفاده وسیع بختیاریها از این تن پوشها باعث رونق کار این هنرمندان تازه وارد گردید بزودی نام" ده کردین"به این منطقه اطلاق گردید .ضرورت وسهولت تلفظی باعث تبدیل ده کردین به دهکرد گردید تا چند سال پیش نمد مالی از مشاغل پر در آمد در این شهر به حساب می آمد .در زمان رضاشاه دهکرد به شهر تبدیل وشهرکرد نام گرفت  این در حالی بود که همان جمعیت اندک کرد در جمعیت اکثریت بختیاری هضم شده بودند چندسالی است که بختیاریها با توجه به نژاد وفرهنگ و تاریخ منطقه خواستار تغییر نام این شهر با عنوانی بختیاری هستند .... 

تخت فولاد، سردار اسعد و مردمان جوانمرد جونقان

امروز پس از دوسال دوباره گذرم به تخت فولاد افتاد.بعداز آن جاروجنجال دارودسته تندروهای مذهبی اولین بار بود که به این مکان سرمیزدم.وضعیت خیلی تغییر کرده بود یعنی با همت ومساعدت میراث فرهنگی اصفهان مرمت کاملی به عمل آمده وبه شکل آبرومندانه ای قبور خوانین ورهبران بختیاری در انقلاب مشروطیت بازسازی شده بود واین ظرافت وخوش سلیقگی شاید عامل عصبانیت آن جماعت رادیکال شده باشد.

با خودم میگویم با همه این کارها بازهم ما ایرانیها وبخصوص ما بختیاریها قدر سردار اسعد را نمی دانیم .اصلا جایگاه این بزرگمرد را نشناخته ایم.ما از سرداراسعد شاید چیزی نمی دانیم.شاید همه تصور ماها از این ایلمردبزرگ تصور مردی ایلیاتی باشد که یک قیام ملی را رهبری کرده ودر نهایت به پیروزیش رسانده باشد.درحالیکه عمق افکار چنین سیاست مرد بزرگی که دهها سال جلوتر از زمان خودش میزیسته برما پوشیده مانده است.امروزه ماها به قدرت نه بعنوان یک امانت برای محدوده زمانی خاصی بلکه به عنوان میراثی ماندگار می نگریم در حالیکه یک قرن پیش سردار اسعد بختیاری قدرت را امانت مردم میدانسته و آنرا هم دودستی به مردم تقدیم کرده است...

 وهمچنین است قصه نجفقلی خان صمصام السلطنه آن پیره مرد صاف وصادق که حاضر میشود برای سرکوب مخالفان مشروطیت از اموال خودش هزینه های جنگی را بپردازد.وی را با آقازاده ها و رانت خواران امروزی که پست وقدرت را وسیله غارت سرمایه های ملی  می پندارند مقایسه کنید.آن کجا واین کجا؟

واما بازهم از حاجی علی قلی خان سردار اسعد بگویم که اورا سخت دوست  میدارم.در اوایل انقلاب که تب گیر دادن به خانها داغ بود بهمن خان اسعد نوه سردار اسعد را که در قلعه جونقان ساکن بود دستگیر میکنند.به چه جرمی؟جرمی پیدا نمیشود .یکماه گرفتار است وطی این یکماه از اهالی شهر جونقان میخواهند که اگر از ایشان شکایتی دارند ارائه دهند تا بالاخره جرمی پیداشود اما طی یکماه حتی یکنفر حتی یک نفر شاکی علیه بهمن خان پیدا نمیشود ودر نهایت مجبور به آزادی وی میشوند.

بهمن خان نیز به پاس جوانمردی اهالی جونقان پس ازآزادی تمامی املاک خود را در جونقان وحومه میان اهالی تقسیم میکندو از جونقان خارج میشود.قلعه جونقان اینک در اختیار سازمان میراث فرهنگی چهارمحال بختیاری است وبزودی به عنوان موزه مشروطیت شاهد افتتاح آن خواهیم بود.این قلعه در زمان حاجی علیقلی خان ساخته شده واولین ژنراتور برق در ایران در این قلعه بوسیله سردار اسعد بکارگرفته شد پس از سردار اسعد تعدادی از فرزندانش مقیم این قلعه که معماری آن تلفیقی از معماری ایرانی و اروپایی است بودند....

فردوسی ،شاهنامه اش ومابختیاریها

۲۵اردیبهشت بیاد فردوسی این بزرگ منادی هویت و اصالت پارسیان درجای جای ایران عزیزما مراسم شاهنامه خوانی و جشن زبان فارسی برگزارگردید.ودرسرزمین بختیاری باشکوهتر...دربازگشتی در دل تاریخ بزرگمردی ایرانی وپارسی را میبینیم که از هجوم بیرحمانه فرهنگ وزبان تازیان بر برزبان و فرهنگ ایرانی سخت غمگین است ونگران .خانه نشینی را پیشه میکند او که از دهگانان طوس بود واز غیرتمندان سرزمین کوروش وداریوش.۳۵سال میسراید قصه ماندگاری زبان وهویتی را تاکه پس از هزارسال واندی بماند زنده وپویا وعمری تا به هزاران سال بعد را تجربه کند.واینک مجاهدت فردوسی و عظمت فردوسی را که از مرزهای هویتی واصالتی ما همچون همه جنگجویانمان در طول تاریخ از هجوم متجاوزان دفاعی جانانه کرده است را اندکی قدر میشناسیم ما.وما که ازاستیلای فرهنگ وزبان همه مهاجمان در طول تاریخ به برکت فردوسی وشاهنامه اش که حتی یک واژه غیر ایرانی را درخودندارد به سلامت تا اینجای تاریخ با سرفرازی پیش آمده ایم این مهم را مرهون آن دهگان زاده غیور وسلحشوری میدانیم که در آخرعمر از فقر وفلاکت خودش واطرافیانش سخت به زحمت افتادند همان سرنوشتی که بسیاری از فرهیختگان امروزمان هم بدان مبتلایند...

وحالا۱۱۱۶سال پس از هجرت سرافرازانه فردوسی ماییم وتاریخ وبی نظیرترین سروده حماسی او.ماییم وهمه آنانی که دل درگرواین هویت ماندگار وجاودانه دارند..

واما ما بختیاریها با فردوسی وشاهنامه اش پیوندی ناگسستنی داریم.ماو فردوسی "خین چو" هستیم .

ازیک خاستگاهیم واز یک تاریخ.ما منادیان فرهنگ وزبان پارسی بوده ایم با شاهنامه زیسته ایم.شاهنامه را درک کرده ایم با شاهنامه از ایلاق به گرمسیر واز گرمسیرتابه ایلاق ره پیموده ایم آنهم هزارسال متوالی بدون وقفه.ماوفردوسی درد مشترکی داشته ایم نگاه مشترکی ودرنهایت هدف مشترکی.اصلا شاهنامه خوانی وانس باشاهنامه وهمزادپنداری با قهرمانانش بخشی جداناشدنی از زندگی کوچ نشینی ما بوده است .گواهمان همه جهانگردان بیگانه اند.آنگاه که لایاردها از خشممان میگویند واز تحریک احساساتمان واز گریستنهای اجدادمان در مرگ فلان پهلوان شاهنامه.ما وشاهنامه وقهرمانان شاهنامه وجمشیدها وکیومرثها از یک رگ وازیک ریشه ایم ازیک خاستگاه.آخرما ایرانی ترین قوم ایرانیم.ماازنسل ابدیتم وباهمه تاریخ ایرانمان مانوس.وحالا هزاروپنجاه سال پس آغاز نگارش شاهنامه هنوز که هنوز است بوی طراوت وماندگاری اش مشام همه دوست داران تاریخ وهویت وزبان پارسی را نوازش میدهدوبازهم ما بختیاریها که حفظ وحراست از میراث فردوسی را یک رسالت همگانی دانسته ایم تا به امروز.هنوز هم در کنج خانه های قدیمی در ایذه یا مسجدسلیمان.دردزفول یا لالی.درسردشت تا چلگرد ویادر هرکجا که قلب یک بختیاری می طپد میتوان کهنسالانی بسیار رادید که شاهنامه همه شاهنامه ویا بخشی از آن را از برند.....

ودرودی بسیاربر همه آنانکه شاهنامه را ومردمان شاهنامه را وفردوسی پاکزاد را دوست میدارند....

باز موسم کوچ است و مال کنون

موسم موسم کوچ است. موسم رهیدن از گرمای کوهپایه ها.ایل آهنگ کوچ میکند.مردان دستک دووارها را رها میکنند.زنان هورها را هورکولهارا میبندند.شبانان هی هی و هی هی کنان پیش قراولان کوچ می شوند.ومردان بهون ها را درهم می پیچانند وحالا تنگ قاطرها محکم است و اسبها مهیای رفتنند...بلندیهای برف گیر زردکوه واشترانکوه وقله های رفیع کوهرنگ و سبزه کوه و قالی کوه.سر سالن کوه را از یاد نبریم گرچه دیگر ایل من طایفه من و اولاد سیف اله سالهاست که از حرکت بازمانده ایم.مال که به راه می افتد از راه مالرو خرامان خرامان تمدن نوین را به سخره می گیرد.از بوق ماشینها واز جاده های آسفالته هیچ خبری نیست.آخر ما به گذشته امان باز گشته ایم در دالان تنگ وتاریک خاطره.ایل به راه می افتد تا که فریادگر ابهت و شکوه مردمانی باشد با تاریخ و مدنیتی به درازای کهن بوم ایران.پیش از این ریش سفیدان و کدخدایان ویاکلانتران ودرنهایت ایلبیگی و ایلخانی هنگامه مال کنون را اعلام داشته اند:به تاریخ فروردین ماه یکهزاروسیصدو اندی...که قرار است خشک سالی بیایدوگرمسیر گرمتربشود وبنزین سهمیه بندی و نیسانهاازحرکت بازبمانند.وایل دوباره راه مالرو را درپیش بیگیرد.وحالا اواخرفروردین ماه یکهزاروسیصدوهشتادوهفت خورشیدی است وما شما وتاریخ شاهدان زنده این کوچیم.ایل آهنگ کوچ میکند با ته مانده ای ازرمق گذشته.وحالاکه جمعیت کوچ نشینان به شدت کاهش یافته اند مال در حومه فلان شهر در وارگهی برای همیشه از حرکت بازمانده است هرچندهنوزهم پرچمداران حماسه بزرگ کوچ وکوچ نشینی درصحنه باقی مانده اند وباچنگ ودندان از میراث آباء و اجدادیشان حراست میکنند.سالهاست که ما مدعیان شهرنشینی داعیه شهروندی داریم وکوچ این مظهر بزرگ بختیاری بودن را بفراموشی سپرده ایم.ما اینجا در این آپارتمانهای قوطی کبریتی نشسته ایم و برای مردمان سخت کوش باقی مانده در سنگر هویت واصالت نسخه می پیچانیم که آهای مرد عشیره سرگردانی میان ایلاق و قشلاقت به سرآمده و موعداسکان است وسکون وسکوت وبی خبری.غافل از آنکه مرد ایلیاتی را اگر تفنگش بستانی و زین از پشت اسبش به زیر آوری واگر از کوچ بازش بداری دق مرگش کرده ای ناخود آگاه از حیاتش ممات می آفرینی واز زنده وزیستنش جهنم.هرچند چند دهه ای است این پیکره بی سربه سختی نفس میکشد وخسته وکوفته ره می پیمایدتا که آن پرچم نمادین همچنان در اهتزاز باشدومن وشمادلخوش.سرازحیات کوچ نشینی آندم جداشدکه خوانینش را وکلانترانش را وکدخدایان وحتی ریش سفیدانش رابه جبر زمانه وبه جبرسیاست از پیکره اش جداکردندتاکه آهنگ هجرت به سوی شهرها شتابان وشتابانتر بشودودر نهایت تیر خلاصی باشد بر پیکره عنصر کوچ نشین تاکه فراموش بشود هویتمان وتاریخمان واصالتمان .که هرگز چنین مباد.و حالا که کوچ بهاره آغاز میشود وایل ما باب ما باب ممیوندچهارلنگ  بختیاری بقول بلاگر خوبمان مجتبی هیودی این دوست تازه آشنایم که در همین ایام تعطیلات نوروزی در دزفول شبی به اتفاق محسن رحیمی این پسرخاله خوبم که همه اورا به وبلاگ دووارش می شناسند مهمان محمد نبوتی همانکه خود ایسوند بلاگ را داردو خانواده اش ازبزرگان بختیاری دزفولند وپدرش جانباز جنگ وجهاد وایثار ومقاومت است بوده ایم.شبی ماندنی درخاطرم که درمحضر جماعتی از اهل فضل وکرامت وبزرگواری ساعاتی را خوشه چین معرفت  بوده ام.گفتم بقول مجتبی هیودی عزیز ایل ممیوندکه از حیث جمعیت به گمانم پرجمعیت ترین بابهای بختیاری است کوچ بهاره خود را از مسیر پل کول به سوی اشترانکوه و قالی کوه ویا سرسالنکوه آغازکرده است.وما همچنان گوش به زنگیم که دولت ما نسبت به ثبت کوچ عشایر بختیاری در یونسکو به عنوان میراث معنوی جهانی اقدام کند تاکه از این رهگذر کوچ نشینی زنده و پویاباقی بماند ودولت ماهم به آب ونانی برسد.چراکه کوچ نشینی در واقع موزه زنده تاریخ وفرهنگ ایران ماست وتخریب جاهلانه این موزه طبیعی سخت وحشتناک است.

وحالا پیای ایل ما که در مسر کوچ است دغدغه دیگری هم دارد .خشکسالی وکمبود علوفه وغله.دیگر برزگران دوباره به گرمسیر باز نمی آیندوسالن کم آب ودلهای نگران و...دیگر زنان ایل درغم دوری مردانشان نمی خوانند:

زهر مارم وا نون گنم وماس            یارم ناشتا به گرمسیراکشه داس

وبازدربستر تاریخیم داریوش بزرگ در گرمسیر در پایتخت زمستانی اش شوش ۲۵۶۰سال پیش دست دعابرداشته است:

ای اهورامزدا مملکت مرا از دشمن ودروغ وخشکسالی در امان بدار.

وماهم اینچنین میگوییم بارپروردگارا ایل مارا قوم مارا و میراث آباء واجدادی مارا از گزند حوادث محفوظ بدار..

وبارپروردگارا ایران عزیز مارا از جنگ و دشمن و دروغ و خشکسالی در امان بدار...

سفرنامه ای برای فردا.فردایی شایدتلخ

یک هفته از عیدنوروزگذشته است.به رسم هرساله به خوزستان آمده ام.موطن وزادگاهم.اندیمشک وخاطرات سالیان دور ونزدیک.امروزصبح دست دخترم هستی رامیگیرم تابه دزفول با دنیای کودکانه اش سیرمیکنم.باهمه آرزوهایش.بادنیای زیبایش.باشیرین زبانیهایش.بازارقدیم دزفول بازاری است نه آنچنانی برخوردارازهنر معماری.ولی برای من وامثال من سرشار است از خاطرات گذشته.به ایام کودکی همین بازارمحل خریدماشوینی ها بوده است ازهرآنچه احتیاج داشتیم.اصلا این بازارهمه مشتریانش بختیاری بودند.واینک هم به همین منوال.ازجلوی حجره ای میگذرم به قصدخریدلباس بختیاری برای دخترم هستی تاکه همچنان با این فرهنگ وتاریخ وهویت همزیست باقی بماندتابه ایام بزرگسالی اش انشاالله.درحجره ای پیرمردی چهارشانه خشکبار می فروشد.تشتی پرازترشی انارکه دانه های خشک شده انارهای ترش است جلویش دیده میشود.می پرسمش ترشی کجاست؟درحالیکه میدانم این ترشی مرغوب بادانه های سرخ ودرشت تنها متعلق به شوی زادگاه من است.بالهجه دزفولی میگوید ای یو ترشی لوسه.میگویمش که ترشی لیوس سفید رنگ و کمی شیرین است.لبخندی میزند میگوید نه ترشیه شویه.ازمرادفزکی خریدمشه.نامی که میگویدآشناست.ازاقوام شوینی من است آدمی منطقی که هنوزکه هنوزاست درشوی باقی مانده وحتی تکنولوژی نوین راهم درشوی دورافتاده دورافتاده وفاقدجاده ماشین رو به خدمت گرفته است.فرق ما با اینهااین بوده است که اینهادوراندیش وعاقل بوده اند.برخلاف عموزادگان من که همواره خودشان را ژاندارم شوی می پنداشته ومی پندارند وباهمه دست به یقه میشوندواگرهم دشمن برون طایفه ای دست وپا نمیکردندبه خودمان گیر میدادندبه همین بروبچه های شوینی.

اینجادراین بازارکهنه دزفول یک راسته اش آهنگرانند. راسته دیگرش پارچه فروشان .صنایع دستی زیبایی در معرض فروش گذاشته شده است.آن قسمتی که سی سال پیش مشک آب فراوانی را بادکرده درمعرض فروش گذاشته بودند راتخریب وازنو بنایش کرده اند کوچه ای است در سراشیبی میان بازارکهنه وبازاراصلی که اینک خیابان امامش می گویند.اینخا هزارپیشه و صندوقهای فلزی هم به کوچ نشینان می فروختند.دراین بازارکهنه دزفول هم حکایت خاموشی چراغ کوچ وکوچ نشینی رامیتوان بخوبی ملاحظه کرد.چراغی که بتدریج روبه خاموشی میرود وایلی که ازحرکت باز میماند وفرهنگی که خداعاقبتش را به خیر بگرداند.اینجا نسل آن صنعتگران خبره بازارکهنه آن نمدمالانی که کلاه نمدی و کردین و نمدزیرانداز میبافتند(می مالاندند) .آن آهنگرانی که اره وداس وخیش گاوآّن میساختند وآن خیاطانی که آن لباسهای زیبا و مخملین زنان بختیاری را می دوختند وآن دبیتهای فراخ مردانه را بتدریج ازخاطره ها محو میشوند.اینجا بازارکهنه دزفول است تنهامکان خرید ایلات ممیوند و زلکی و محمودصالح چهارلنگ و....در گرمسیربختیاری.اینجا آّهنگ کوچ عجب کند شده است .کند کند.تابه آستانه توقف وسکون تا به ابدیت.و حالا شاید حداکثرتادودهه دیگرمن آینده این شهر را به بختیاری متعلق میدانم یعنی اکثریت فعلی جمعیت شهرستان دزفول که بختیاری اند به اکثریت مطلق تبدیل میشوند واز آنسو پایان تلخ حیات کوچ نشینی و تاریخی که به فراموشی میرود وایلی که در وارگهی به سکون وسکوت ابدی میرسد ومن وماکه حسرت این روزها سخت آزارمان میدهد....

عیدنوروز،من و واگویه هایی ازدیروز

می خواهم از نوروز بگویم . عید ما ، تاریخ ما و سنت ما ، نوروز محل اتصال ریشه های همه ی ما ایرانیان است 2 روز دیگر عید نوروز است . شادی ، شور و شعف . اما من که امسال نوروز ندارم شاید هیچ وقت نوروز نداشته باشم ، سال گذشته نوروز مهربان مادر عزیزم را در جمع خود داشتیم . سال گذشته همچون سالهای پیش شتابان مسیر 600 کیلومتری اصفهان به اندیمشک را پیمونده بودم تا که  در جمع  خانواده در سایه سار مادر همچون سالیان گذشته همچون 15 سال  که از شهادت پدر در هنگامه تلاش و کوشش بگذشته بود . مادر طی این سالیان هم پدر بود و هم مادر . مونس تنهایی ها و همه کس و همه دنیای ما . من فرزند بزرگ بودم در آن هنگام که پدر زودهنگام و در عنفوان جوانی پرکشید سرباز بودم در شهر سیرجان شهر سعیدی سیرجانی مرحوم که قلمش را و هنرش را دوست میدارم . مرخصی بودم در اندیمشک قطار مسافربری عادی را در ایستگاه شهبازان متوقفش کردند تا که تلخ ترین خبر را به مسافری بدهند که برای بازگشت به حوزه خدمتیش به ظن خود برای خداحافظی از پدر و مادر و خانواده اش در ایستگاه تله زنگ تنها یک ایستگاه دیگر فاصله داشت. تنها 15 کیلومتر اما آن 15 کیلومتر اینک 15 سال فاصله شده است . هنوز که هنوز است رخسار مهربان پدر را به چشم ندیده . مگر آن نگاه سرد و خون آلودش را . و چه سخت گذشت این سالها سالهای هجران و بیقراری . امروز 10 ماه و 25 روز است که مادر هم برفت از پی دیدار معبودش . و من اینک هم باور ندارم و چگونه می گنجد در باورم هجران بی بازگشت آن دریای بیکران مهربانی را . هجران پدر شاید علت اصلی بازماندنم از تحصیل در رشته پزشکی بود رشته ای که سخت عاشقش بودم . اما بگذشت آن همه شور و شوق و علاقمندی  . اما اصرار و تشویق مادر بود که بحق با مدیریت مثال زدنی اش موفقیت همه ماهارا رقم زد و امروز هرچه دارم و هرچه داریم از مهر مادر است . مادر همه مارا به سر انجام رساند . خواهران یکی پس از دیگری به خانه بخت رفتند ، و ما هم الحمدالله . و حالا که شب از نیمه گذشته است  تصویر پدر ، تصویر مادر روبرویم در قاب عکسی ، مادر لبخند می زند پدر هم اینچنین ، مهربانانه هنوز هم نگران ما و نگران آینده . پدر ها و مادر ها همیشه نگرانند . نگران آینده فرزندانشان . هرچند بزرگ شده باشند ، موی بر سر سپید کرده باشند .  خود پدر و یا مادر شده باشند . پدر ها مهربانند و مادر ها اقیانوس مهر و صفا . شب از نیمه گذشته ، سکوت و سکون بر همه جا سایه افکنده است . باز هم به گذشته باز می گردم از ابتدای خاطراتم از ابتدای روزگاران کودکی ام از شوی زادگاهم . از ایستگاه راه آهن تله زنگ از اندیمشک و تنهاییها ، دوری از خانه و کاشانه .از شهر کرد و توقف 2 ساله ام . از سالهای اخیر از نا مرادی و نا مهربانی روزگار . و از خودم که بسیار مسیر که ره به خطا رفته ام .اما باید زیست باید زندگی کرد . تجربه اندوخت باید گذر زمان را شاهد بود . باید در نوروز شاد بود و شاد زیست . باید در چهار شنبه سوری زردی ات را به آتش سپرد و سرخی اش را طلب کرد . باید با خاطره ها و با خوبی ها  زندگی کرد .و باید تلخی هارا به فراموشی سپرد بناچار . که جز این گریزی نیست .

راستی نوروز نزدیک است . نزدیک نزدیک . سفره هفت سین را مهیا کرده اید ؟ دلها را چطور ؟ لباس نو ، نقل و شیرینی ، آجیل ، ماهی های  قرمز و تنگ آب ، دید و بازدید و فراموشی عقده ها .نوروز نزدیک است ، خیلی نزدیک ، صدای پایش را می شنویم.

تبریک مارا بپذیرتو هموطن .هم میهن . هم زبان .همه ی شما ایرانیان و همه پارسیان در سراسر دنیا . آنان که جلای وطن کرده اند آنان که در وطن مانده اند به بهای همه ی سختی هایش ، عید بر شما مبارک  ،عیدبرشمامبارک وعیدبرشمامبارک

چه غمگین است دلم امروز

امروز هوا ابری است . آسمان غمگین . دلم غمگین تر . امروز صبح با صدای دخترم هستی از خواب بیدار شدم مثل دیروز . هستی من 4 ساله است . عزیز ترین پدر . چندی است به مسافرتش فرستاده ام . اندیمشک شهر خاطره های من . شهری که قبرستانش پدر و مادر عزیزم را در خود جای داده است . و هستی من هم برای سالگرد مادر بزرگ مهربانش تا اردیبهشت ماه در شهرخاطره های پدر ماندنی است . دخترکم آنقدر عزیز است و گرامی که کتابی 400 صفحه ای را تحت عنوان : "نگاهی به تاریخ بختیاری در نامه هایی به دخترم هستی" نگاشته و به چاپ رسانده ام . هستی من سخت عاشق هویت آباء و اجدادیش است . با افتخار می گوید شبینی بختیاری است (شوینی بختیاری) و چون موسیقی و یا منظره ای از کوچ و حیات کوچ نشینی بختیاری از تلوزیون پخش بشود با شور و شوقی کودکانه به تماشایش دعوتمان می کند و اگر تصویر آبشاری ، رودخانه ای ، جنگلی و  یا منظره ای طبیعی را در این صفحه جادویی ببیند باز هم خوشحالی است و خوشحالی که اینجا شبی (شوی) است . همان شوی که مشغله فراوان پدر تاکنون او را از بازدیدش محروم ساخته است . هستی من خوب نقاشی می کند در حد نوجوانان 16 17 ساله . و روزی که مسعود ضیایی پر افتخار ترین کاریکاتوریست ایرانی و برنده حدود 100 جایزه بین المللی به دیدارم می آید هستی ام هم طبق معمول در دفتر کارم حضور دارد ، هستی کوچولوی من تصویر آقا مسعود را می کشد و تعجب استاد ضیایی و تشویق و تشویق و تشویق که بباید این استعداد درخشان را شکوفا کردن . اما شاید دوری از هستی بهانه باشد حتی این آسمان ابری و غم گرفته . من ابرهای تیره و تار دیگری را درآ سمان میهن میبینم تنها فولادشهر آسمانش ابری نیست  من سایه شوم ابرهای تیره را بر آسمان میهنم میبینم. ابرهای تیره و تار جنگ و خونریزی  و این تحریم های تلخ و ظالمانه و ظالمانه که قدم به قدم مارا و فرزندان مارا ، هستی مرا و همه ی هستی های ایران مرا نشانه رفته اند . من بختیاری ام گرچه فرزند شجاعت و غیرتم اما ما مردمان صلح و دوستی بوده ایم . ما در شاهراه اصلی همزیستی مسالمت آمیز قرار داشته ایم . و جود مذاهب و اقوام مختلف در میان ما بختیاری ها موید این واقعیت است . تاریخ به یاد دارد و به خوبی هم به یاد دارد که کورش کبیر این منادی صلح و دوستی و بانی اصلی حقوق بشر از منطقه ی "سوسن" در حوالی مسجد سلیمان و ایذه زاییده شده و بر ایالت آنشان که محدوده جغرافیای گرمسیری بختیاری بوده است حکمرانی می کرده . و آنگاه امپراطوری قدرتمند و بی بدیل هخامنشیان و پارسیان را پی افکنده است.

باور کنید ما صلح می خواهیم ، ما از جنگ بیزاریم . سیاست مداران ما و سیاست مداران ایستاده در مقابل ما : ما صلح و دوستی را در آغوش می گیریم و از جنگ و جنگ طلبی تبری می جوییم . اما من بازهم نگرانم . آخر هوا ابری است آسمان تیره فضا غم آلود و دلم که بس نا جوانمردانه غمگین  است .

با افتخار "من لر هستم"

شاید تاکید و اصراربنده بربازشناسی تاریخ و فرهنگ بختیاری از جانب برخی از بازدیدکنندگان این وبلاگ به انکار هویت آباء و اجدادی من که همانا تعلق افتخار آمیز داشتن به اقوام لر (تاکید می کنم اقوام لرنه قوم لر) تلقی بشود .در حالیکه این حقیر همواره بر لر بودن خودم وهمه همتباران بختیاری ام تاکید کرده و بختیاری را هم هرگز جدای از سایر لرهای عزیز در لرستان و کهگیلویه و بویر احمدو... ندانسته و نمی دانم و بعداز بیست سال تحقیق و پژوهش علمی با اطمینان می گویم اقوام لرزبان بازماندگان اصلی پارسیان هستند که پس ازحدود سی قرن هنوز که هنوز است در همان جغرافیا وباهمان فرهنگ و همان زبان کهن زندگی میکنند.ازطرف دیگر چون بنده تنهابر روی تاریخ و فرهنگ بختیاری تحقیق کرده ام و بختیاری را هم واقعا هم مظلوم میبینم هم آثار مکتوب من و هم آثار مطبوعاتی و....طبیعتا در حوزه بختیاری شناسی قرار می گیرند.نکته دیگر اینکه همه لرها بدلیل اصالت صددرصدی پارسی و آریایی در طول تاریخ نه تنها وطن پرست ترین ایرانیان بوده اند بلکه هیچگاه در صدد خیانت و تجزیه طلبی نبوده اندومبارزات آنان هم در جهت اصلاح گری و حذف هیئت های حاکمه فاسد و ناکارآمد بوده است.

زیباترین آبشار ایران زمین در زادگاهم محلی که چون در سرزمین بختیاری قرار گرفته یک جاده هشت کیلومتری را هم از آن دریغ کرده اند.مطمئن هستم مسئولین خوزستان از وجود این مکان بی اطلاع هستند....