تقدیم به بهرام حیدری داستان نویس بختیاری در تبعید

 

تقدیم به بهرام حیدری و داستانهایش

 

بوی پائیز در مشام شهریور

گوش جنگل پر از "زنده باد تبر" !

سروده ی بهمن کیهان بختیار

عاشقانه های بهمن و کارون: به بهانه تخریب فرهنگسرا

 

شهرداری اهواز فرهنگسرای بهمن علاءالدین (مسعود بختیاری) را شبانه تخریب کرد و علت را زیباسازی و توسعه فضای سبز معرفی کرد. استاندار نیز صحبت از تجاوز به حریم بستر کارون کرد. تناقضگویی دردناک شهردار و استاندار، طنزی تلخ و قدیمی را به کام ما ریخت؛ طنزی که لااقل برای من، یادآور دست اندازی های مکرر عده ای سودجو به سرشاخه های کارون و انتقال آب آن به کویر و سکوت مسئولان خوزستانی بود!

شعر از بهمن کیهان بختیار

مزار معلم شاعران خسته را شبانه شلاق زدند
می گویند "بهمن" نباید پا به "حریم بستر کارون" می نهاد
و نمی دانند تو همسر و همراز و همبستر "کارون" ی
و اگر می دانستند چه عشق بازی ها در این بستر داشته اید
هر آینه، ترسم، کارون را به شلاقی از عفونت بی بازگشت بنوازند
و آبش را برای توبه، تماماً به دارالمؤمنین یزد و اصفهان تبعید کنند!!
هرچه باشد کارون هم در این همبستری، گنهکار است
و همانطور که می دانیم، اینجا همه در برابر قانون برابرند!

فرهنگسرای بهمن ویرانسرا شد ...

فرهنگسرای "بهمن" ویرانسرا شد / استان زرخیر من کاروانسرا شد
خبر، کوتاه بود و جگرسوز!
فرهنگسرای بهمن علاءالدین (معلم خوش صدای دبیرستان های اهواز) در ساحل کارون، توسط شهرداری و در رزمی شبانه "ویرانسرا" شد. روی خاک اهورایی اش نهال کین کاشتند و با روبان های قرمز تزئین نمودند!

سروده ای از بهمن کیهان بختیار:

آقا معلم، سلام!
یادت هست
روزی به تو گفتم چندی است
نوار سبز امامزاده
بر انگشت درختان شهرمان نمی رقصد!
تو خندیدی و گفتی: پیش از این،
رودخانه بزرگ، گله ها بزرگ و فراخنای پیشانی مردان بزرگ بود
ولی در شهر، در این شهر، گله داری ممنوع است!
آن روز منظورت را نفهمیدم
سالها از آن روز می گذرد و تو نیستی
اینجا بی تو ملالی نیست
می گویند شهر بی نام تو، «زیباسازی» شده است
شهردار هر روز با وسواس چکمه هایش را واکس می زند
روی میزش نوشته بال فرشته موجود است!
حالا می فهمم قصه ای را که برایم گفتی
زمین هایمان را گرفتند؛ به بها؟ نه! به بهانه ای؛
"چاه نفت می زنیم و برایتان جاده و شهرک می سازیم"
زمین هایمان را دادیم ولی
گله هایمان را نگه داشتیم؛ و با یک پاله دوغ خوش بودیم
شهر اما بزرگ تر شد و مرتع ما کوچک و کوچک تر
دروغ و خشکسالی تا در خنکای صبح چراگاه رخنه کرد؛ به ناچار
گله ها را فروختیم
و خانه ای در شهر آشنای غریب خود خریدیم
امامزاده هایمان کو، درختان مان کو، روبان سبز امامزاده بر درختان مان کو؟!
بجای نوار سبز امامزاده
روبان قرمزی – شاید به یاد تو – بر گلوی درختان بسته اند
و ما غیرتمان را با گله هایمان فروختیم
چرا که به ما گفته اند در شهر، گله داری ممنوع است!

سروده ای برای تخریب فرهنگسرای بهمن علاءالدین

به بهانه تخریب فرهنگسرای بهمن علاءالدین
در بلوار ساحلی کارون توسط شهرداری اهواز

تو نمرده ای
نامت آوار آفتاب است برای شبزده ها
و یادت سنگین ترین "بهمن" ی
نشسته بر شیب حادثه ها
دستانم را در ساحل کارون می کارم
شاید تو را خواب ببینم
 

سروده ی: بهمن کیهان بختیار

اعتراض به سخنان موهن شمقدری

 

ما لرها سهم خود را از دعوای سینمایی مدیران فرهنگی کشور گرفتیم. «جدایی نادر و سیمین» بهتر است یا «آلزایمر»؟ در این نوشتار کاری به این نداریم که کدامیک از این دو فیلم نماینده شایسته ای برای سینمای ایران در جشنواره اسکار بودند؟ این نوشتار در پی گفتن حقیقت دیگری است؛ جواد شمقدری معاون امور سينمايي وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي در خبری که ایرنا آن را منتشر کرد ، گفته است: «اسكار يك جشنواره بين المللي نيست بلكه منحصر به كشور آمريكا است و جنس آن شبيه به جشن سينما در شهرستان گچساران استان كهگيلويه و بوير احمد است»!

سوال من این است که آقای شمقدری! مدیر فرهنگی! مسلمان! این چه طرز سخن گفتن است؟ چرا برای اطمینان از تیتر شدن سخنانت، به «هجو پنهان قومیت ها» ی نجیب کشورت روی آورده ای؟ چرا انگاره های مسموم ته نشین شده از جوک های قومیتی ساخته استعمار انگلیس را در ذهن خود و مخاطبت هم می زنی؟ شما از مدیران ارشد فرهنگی این کشورید و رفتار و گفتارتان بخشی از دیپلماسی فرهنگی کشور است. چرا وقتی می خواهید «محدود بودن» و «محصور بودن» اسکار را بیان کنید، نام یک شهر و استان خاص را بر زبان می آورید؟ میتوانستید بگوییداسکار مثل برگزاری جشن سینما در یک روستای دورافتاده است! یا بگویید اسکار همچون جشنی در یک شهر کوچک است! 

چرا نام شهر و استان ما را بر زبان راندید و آن را ضرب المثل و مصداق تام و تمام »محدود بودن» و «محصور بودن» معرفی کردید؟ اگر «وجه شبه»، محصور بودن جغرافیای قوم لر در میان کوههاست، کن وسولقان تهران هم محصور در بین کوههاست. چرا نفرمودید اسکار شبیه برگزاری جشن سینما در کن و سولقان است؟ اتفاقاً این کن با آن کن فرانسه شباهت لفظی داشت و غرض شما که تیتر شدن و برد رسانه ای یافتن بود، را نیز بخوبی تامین می کرد و دیگری نیازی نداشتی هموطنانت را برنجانی.

یاد حکایت منتشر نشده ای افتادم؛ در زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی، یکی از معاون رئیس جمهور قرار بود به استان چهارمحال و بختیاری برود. مقامات استانی در فرودگاه به انتظار او صف کشیده بودند ولی خبری نشد. همه مسافران هوپیمایی پیاده شدند ولی اثری از معاون رئیس جمهور نبود. بعد از چند دقیقه با گوشی همراه او تماس گرفتند. او گفت: من از هواپیما پیاده شدم و در پاویون فرودگاهم ولی شما را نمی بینم! این ابهام تا پنج دقیقه هم باقی بود و عاقبت همگان فهمیدند داستان مظلومیت این دو استان لر نشین را؛ معاون رئیس جمهور و هیأت همراه، به جای اینکه به چهارمحال و بختیاری بیایند اشتباهاً بلیط کهگیلویه و بویراحمد را گرفته و به یاسوج رفته بودند! در انتهای سفر به صورت خیلی دوستانه از معاون اول رئیس جمهور پرسیدند چطور چنین اشتباه فاحشی رخ داده؟ جوابی که داد، بسیار جالب بود و بیانگر مظلومیت مضاعف این دو استان است. گفت ما همیشه نام این دواستان را در قعر جدول برخورداری دیده ایم و آنقدر اسم این دو استان در محرومیت با هم آمده که تفکیک آنها برایمان کار دشواری است!

حالا حکایت شماست و گچساران! شرکت بهره برداری نفت و گاز گچساران هم اکنون روزانه بطور متوسط ۷۵۰ هزار بشکه نفت تولید می کند و پولش را به تهران می فرستد تا خرج وزارتخانه شما و همتایان تان شود. بهره‌برداری از میدان نفتی گچساران از سال ۱۳۴۰ آغاز شده و همیشه جزو پر تولید ترین میادین نفتی کشور بوده بطوریکه در سال ۱۳۵۳ به حداکثر میزان خود یعنی بالغ بر ۹۴۰ هزار بشکه در روز رسیده بود یعنی چیزی حدود بیست درصد تولید نفت روزانه کشور در طول یک مدت پنجاه ساله! همه ایران به این شهر مدیون است. ولی شما به عنوان یک هنرمند نه تنها گامی در رفع مظلومیت این شهر برنمی دارید بلکه زبان به طعن و تمسخر محرومیتش می گشایی و نمک بر زخمشان می پاشی؟ گچساران و مسجدسلیمان و... سخاوتمندانه در پنجاه سال اخیر سکه های طلا بر آسمان ایران شاباش کرده اند و شما جمع کرده اید، ولی مردم خود این شهرها هنوز در فقر و بیکاری به سر می برند. هیچ وقت به روی خودشان نیاورند و نگفتند سهم ما از این نفت کجا می رود. دلخوش بودند که به جیب اجنبی نمی رود بلکه نصیب هموطنشان می شود. ولی امروز که شما فقر و نداری شان را به رخشان کشیدی، واقعاً احساس غریبی دارند.   

آقای شمقدری! شما در این مقایسه موهنی که داشته اید، مهمترین ویژگی این شهر و استان را محدود بودن و محصور بودن دانسته اید! حال سوال این است که چرا گچساران و استان کهگیلویه و بویراحمد محدود و محصور مانده و پرت افتاده است؟ مگر در این شهرستان روزانه ۷۵۰ هزار بشکه نفت و حجم عظیمی گاز استخراج نمی شود؟ متوسط نفت استخراج شده از این شهر در طی پنجاهسال اخیر را اگر حساب کنی چیزی در حدود هفت و نیم میلیارد بشکه نفت می شود که برای ساختن کشوری در حد امارات کافی بود. ولی گچساران محروم ماند. برادر عزیز ! که اینچنین مدهوش دعوای بی گوهر «آلزایمر» و «نادر و سیمین» شده ای! چشم باز کن و درد هموطنانت را ببین. اگر گچساران و مسجدسلیمان و... محروم و محدود و محصور اند و پرت افتاده و برکنار مانده اند، تقصیر فلان همتای شما در وزارت اقتصاد و وزارت صنایع است؛ یا آن معاون رئیس جمهور که فرق کهگیلویه و بویراحمد و چهارمحال و بختیاری را نمی داند! براستی چنین مسئولی چگونه می تواند در تقسیم بودجه، حق این استان را رعایت کند؟ وقتی که حتی یک نفر از میان او و هیأت همراهش نام مرکز این استان را نمی دانند و با هدف سفر به شهرکرد، بلیط استان کهگیلویه و بویراحمد را در دست گرفته اند! این مسئول چه بسا موقع تقسیم بودجه هم اشتباهاً چهارمحال و بختیاری و کهگیلویه و بویراحمد را با استان سومی که زادگاه خودش باشد اشتباه بگیرد و بودجه این دو استان را کاملاْ اشتباهی به آن سو سوق دهد! آیا با چنین رفتارهایی، آنچنان اشتباهی دور از ذهن نخواهد بود؟! 

آقای شمقدری عزیز! در عصر ارتباطات، همین جمله شما به اندازه ده ها میلیارد تومان و بلکه بیشتر به جذب سرمایه گذاری در صنایع پائین دستی و تبدیلی استان کهگیلویه و بویراحمد ضربه زده است. اگر قبول ندارید، یک هیات بی طرف مرکب از دانشگاهیان استان و تهران و تجار و فعالان اقتصادی استان  و تهران را مأمور بررسی آثار نامطلوب اقتصادی و برآورد خسارت مادی این جمله ناسنجیده خود کنید تا حقیقت آشکار شود.

آقای شمقدری عزیز! بحثمان به درازا کشید. خواسته کوچکی در ازای اشتباه بزرگ شما دارم. لطفا از دفترتان بخواهید که با تک تک رسانه هایی که این تیتر موهن را از قول شما منتشر کرده اند، تماس بگیرند و نام شهر و استان ما را حذف کنند تا بیش از پیش شاهد این ظلم گران بر جغرافیای فرهنگی و اقتصادی مردم نجیب لر نباشیم. منتظر هستیم. لطفاً جبران مافات کنید؛ البته اگر جبران ممکن باشد. وگرنه در تمام سالهایی که شاخص مقایسه ای جذب سرمایه گذاری در صنایع پائین دستی این استان نازل باشد، در تمام سالهایی که یک پدر گچسارانی یا بویراحمدی و کهگیلویه ای به علت نبود شغل دست خالی به خانه برگردد، احتمالاْ شما نیز نزد خدا و مردم، به اندازه همتایان تان در وزارت اقتصاد و صنایع و... مسئول هستید. خوب است هنگام سخن گفتن متوجه عواقب خنجری که دانسته یا ندانسته بر تن این جغرافیای مظلوم و این مردم محجوب فرو می کنید باشید. و زین پس دعواهای شکم سیری روشنفکری خودتان در پایتخت را با مشکلات مردم ما که غم نان دارند در هم نیامیزید.

پل بزرگ لالی یا پل سردار اسعد بختیاری

 

به مناسبت نامگذاری مردمی پل بزرگ کابلی لالی
به نام نامی حاج علیقلی خان سردار اسعد بختیاری:

دل «لالی» اگر آلام دارد
می ناب جنون در جام دارد
شکوه حلقه ی وصل من و تو
«پل سردار اسعد» نام دارد

از: بهمن کیهان بختیار

دولت که از شش ماه قبل مطالبه مردم برای نامگذاری این پل به نام سردار اسعد را می دانست
این پل را بنام «پل شهدای لالی» نامید تا بین شهدای لالی و سردار اسعد رقابت کاذب ایجاد کند
با زنده نگه داشتن یاد شهیدان لالی و نامیدن پل بنام سردار اسعد میگوییم فرقی بین اینها نیست:

حـلّاج اگــــر چه بـر دار، اسعــد اسـت
بنــگر به طـرّه ي جــاده، مجــعد است
رو كن به لالي و با ياد شهيدانمان بـگو
اين پل به نام نامي سردار اسعد است

از: بهمن کیهان بختیار

پل «سردار اسعد بختياري» يا پل لالي؛ عظيم ترين پل خاورميانه

 

مرهم های بتن بر زخم مادرم کارون


سد آمدست و توسعه پرزرق وبرق شد

دنیـایی از تمـدن و اسـطــوره غرق شد

آوخ که در حـوالـی سدهــای سربلنـــد

«فرهنـگ لر فدایـی "تولید برق" شــد»

بهمن کیهان بختیار


هر روزتان نوروز ... نوروزتان پیروز

نوروزتان پيروز

هر روزتان نوروز
نوروزتان پیروز

نمی دانم تا زمانی که چنین پیام های کوتاه و رسایی برای شادباش نوروز هست چرا عده ای به خود زحمت می دهند و متن های به زعم خودشان زیبا اما زحمت بار تدارک می بینند و می فرستند؟! من ترجیح دادم همین جمله کلیشه ای را تکرار کنم. مگر نه جهان سراسر تکرار است؟ از کلیشه و تکرار نمی توان گذشت. جهان کلیشه و تکرار است. هرچند منکر این نیستم که می توان کلیشه های نو ساخت.

به هر حال:

هر روزتان نوروز
نوروزتان پیروز

یوتاب بختیاری؛ یک شیرزن لر در رأس زنان خبرساز تاریخ ایران

سایت "زن فردا" در گزارشی به معرفی زنان و دختران خبرساز تاریخ ایران نموده است و در راُس فهرست منتشر شده در این سایت، از "یوتاب" خواهر آریوبرزن نام برده و گفته شده که در کوهساران بختیاری راه را بر اسکندر گجستک بسته و مقاومت جانانه در راه وطن کرده است.

من تابحال نام "یوتاب بختیاری" را نشنیده بودم و شاید اگر یک سایت یا وبلاگ بختیاری و لری این مطلب را منتتشر می کرد، بی تفاوت از کنارش رد می شدم و شاید نیز آن را از جمله اغراق های مرسوم در فرهنگ امروزمان می دانستم. الان هم که این پست را می نویسم از صحت و سقم این مطلب باخبر نیستم ولی بسیار خوسحال می شدم اگر با قاطعیت می توانستم بنویسم: یوتاب بختیاری؛ یک شیرزن لر در رأس زنان خبرساز تاریخ ایران.

اهمیت موضوع آنگاه دوچندان می شود که به یاد بیاوریم در جامعه طبقاتی ساسانی که استبداد سیاسی فرهنگی مذهبی و اقتصادی در اوج بود ، زنان نقش آفرین عمدتاْ محدود به  زنان دربار می شدند. در ایران باستان به ویژه ایران زردشتی فقط "شاه زنان" از حقوق اجتماعی برخوردار بودند. هرچند اصطلاح "شاهزن" در فقه زردشتی ارتباط مستقیمی با دربار ندارد (و امروزه نیز شاهد استعمال این اصطلاح در فولکلور بختیاری برای اشاره به زنان باجربزه و مدیر و توانمند هستیم. مثلاْ می گویند فلونی شاه زنیه). اما به دلایل ناگفته فقط زنانی توانستند نقش آفرین باشند که با دربار پیوند خورده بودند. اکنون اگر نقش "یوتاب بختیاری" بنحو روشن تری توضیح داده شود ، عظمت کار این زن آشکار می شود که در چنین جامعه ای بدون پیوند با دربار توانسته نقشی بزرگ در دفاع از سرزمین مادری اش بختیاری و نیز در دفاع از سرزمین بزرگترش یعنی مرزهای امپراطوری هخامنشی ایفا کند.

اگر دوستان وبلاگنویس اطلاعی در این باره دارند، بنویسند تا بر آگاهی مان از پیشنیه این دیار و قهرمانان گمنام آن افزوده شود. و بقول معروف اگر از این گمشده ، خبری دارند ، بگویند و خانواده ای را از نگرانی برهانند!!

متن گزارش سایت "زن فردا" وابسته به سایت "فردا نیوز":

زنان خبرساز تاریخ ایران

یوتاب : سردار زن ایرانی که خواهر آریوبرزن سردار نامدار ارتش شاهنشاهی داریوش سوم بوده است. وی در نبرد با اسکندر گجستک همراه آریوبرزن فرماندهی بخشی از ارتش را بر عهده داشته است او در کوههای بختیاری راه را بر اسکندر بست . ولی یک ایرانی راه را به اسکندر نشان داد و او از مسیر دیگری به ایران هجوم آورد. از او به عنوان شاه آتروپاتان ( آذربایجان ) در سالهای ٢٠ قبل از میلاد تا ٢٠ پس از میلاد نیز یاد شده است. با اینهمه هم آریوبرزن و هم یوتاب در راه وطن کشته شدند و نامی جاوید از خود برجای گذاشتند.

آرتمیز : نخسیتن و تنها زن دریاسالار جهان تا به امروز . او به سال ۴٨٠ پیش از میلاد به مقام دریاسالاری ارتش شاهنشاهی خشیارشا رسید و در نبرد ایران و یونان ارتش شاهنشاهی ایران را از مرزهای دریایی هدایت می کرد. تاریخ نویسان یونان او را در زیبایی – برجستگی و متانت سرآمد همه زنان آن روزگار نامیده اند. آرتمیس نیز درست میباشد.

آتوسا : ملکه بیش از ٢٨ کشور آسیایی در زمان امپراتوری داریوش. هرودوت پدر تاریخ از وی به نام شهبانوی داریوش بزرگ یاد کرده است و آتوسا را چندین بار در لشگرکشی ها داریوش یاور فکری و روحی داریوش  دانسته است . چند نبرد و لشگر کشی مهم تاریخی ایران به گفته هرودوت به فرمان ملکه آتوسا صورت گرفته است.

آرتادخت : وزیر خزانه داری و امور مالی دولت ایران در زمان شاهنشاهی اردوان چهارم اشکانی . به گفته کتاب اشکانیان اثر دیاکونوف روسی خاور شناس بزرگ او مالیات ها را سامان بخشید و در اداره امور مالی خطایی مرتکب نشد و اقتصاد امپراتوری پارتیان را رونق بخشید.

آزرمی دخت : شاهنشاه زن ایرانی در سال ۶٣١ میلادی . او دختر خسرو پرویز بود که پس از” گشتاسب بنده” بر چندین کشور آسیایی پادشاهی کرد . آذرمیدخت سی و دومین پادشاه ساسانی بود . واژه این نام به چم ( معنی) پیر نشدنی و همیشه جوان است.

آذرآناهید : ملکه ملکه های امپراتوری ایران در زمان شاهنشاهی شاپور یکم بنیانگذار سلسله ساسانی . نام این ملکه بزرگ و اقدامات دولتی او در قلمرو ایران در کتیبه های کعبه زرتشت در استان فارس بارها آمده است و او را ستایش کرده است. ( ٢۵٢ ساسانیان )

پرین : بانوی دانشمند ایرانی . او دختر کیقباد بود که در سال ٩٢۴ یزدگردی هزاران برگ از نسخه های اوستا را به زبان پهلوی برای آیندگان از گوشه و کنار ممالک آریایی گردآوری نمود و یکبار کامل آنرا نوشت و نامش در تاریخ ایران زمین برای همیشه ثبت گردیده است . از او چند کتاب دیگر گزارش شده است که به احتمال زیاد در آتش سوزی های سپاه اسلام از میان رفته است.

زربانو : سردار جنگجوی ایرانی . دختر رستم و خواهر بانو گشسب . او در سوار کاری زبده بوده است که در نبردها دلاوری ها بسیاری از خود نشان داده است . تاریخ نام او را جنگجویی که آزاد کننده زال – آذربرزین و تخوار از زندان بوده است ثبت کرده.

فرخ رو : نام او به عنوان نخستین بانوی وزیر در تاریخ ایران ثبت شده است وی از طبقه عام کشوری به مقام وزیری امپراتوری ایران رسید.

کاساندان : پس از شاهنشاه ایران او نخسین شخصیت قدرتمند کشور ایران بوده است . کاساندان تحت نام ملکه ٢٨ کشور آسیایی در کنار همسرش کورش بزرگ حکمرانی میکرده است . مورخین یونانی ( گزنفون ) از ویبا نیکی و بزرگ منشی یاد کرده است.

گردآفرید : یکی دیگر از پهلونان سرزمین ایران . تاریخ از او به عنوان دختر گژدهم یاد میکند که بالباسیمردانه با سهراب زور آزمایی کرد . فردوسی بزرگ از او به نام زنی جنگجو و دلیر از سرزمین پاکان یاد میکند.

آریاتس : یکی از سرداران مبارز هخامنشی ایران در سالهای پیش از میلاد . مورخین یونانی در چند جا نامیکوتاه از وی به میان آورده اند.

گردیه : بانوی جنگجوی ایرانی . او خواهر بهرام چوبینه بود . فردوسی بزرگ از او به عنوان همسر خسرو پرویز یاد کرده که در چند نبردها در کنار شاهنشاه قرار داشته است و دلاوری بسیاری از خود نشان دادهاست . ( ساسانی ٣۴٨ + شاهنامه فردوسی ٢٧۴ )

هلاله : پادشاه زن ایرانی که به گفته کتاب دینی و تاریخی بندهش ( ٣٩١ یشتها ۱+۲۷۴ یشتها ۲)کیانیان بر اریکه شاهنشاهی ایران نشست . از او به عنوان هفتمین پادشاه کیانی یاد شده است که نامش را “همایچهر آزاد” ( همای وهمون ) نیز گفته اند . او مادر داراب بود و پس از “وهومن سپندداتان” بر تخت شاهنشاهیایران نشست . وی با زیبایی تمام سی سال پادشاه ایران بود و هیچ گزارشی مبنی بر بدکردار بودن وی و ثبت قوانین اشتباه و ظالمانه از وی به ثبت نرسیده است.

پوران دخت : شاهنشاه ایران در زمان ساسانی . وی زنی بود که بر بیش از ١٠ کشور آسیایی پادشاهی میکرد. او پس از اردشیر شیرویه به عنوان بیست و پنجمین پادشاه ساسانی بر اریکه شاهنشاهی ایران نشست و  فرامانروایی نمود.

شیرین : شاهزاده ارمنی . ارمنستان یکی از شهرهای کوچک ایران بود و شاه ارمنستان زیرا نظر شاهنشاه ایران . خسرو پرویز و شیرن حماسه ای از خود ساختند که همیشه در تاریخ ماندگار ماند. شیرین از خسرو ۴ فرزند به نامهای نستور – شهریار – فرود و مردانشه بدنیا آورد که هر چهار فرزند وی در زندان کشته شدند. پس او سر بر بالین ( جسد بی جان ) خسرو نهاند و با خوردن زهری عشق اش به خسرو را جاودانه ساخت و هر دو جان باختند. 

بانو گشنسب : دختر دیگر رستم – خواهر زربانوی دلیر . نام بانو گشسب جنگجو در برزونامه و بهمن نامه بسیار آمده است . یکی از مشهورترین حکایت های او نبرد سه گانه فرامرز – رستم و بانوگشسب است . او منظومه ای نیز به نام خود دارد که هم اکنون نسخه ای از آن در کتابخانه ملی پاریس و در کتابخانه ملی بریتانیا موجود است.

اگر لر نمی داشت ایرانزمین:خوانش شعری متفاوت

شعر مرحوم پژمان بختیاری را همه به یاد داریم که فرمود: "گر ایرانزمین بختیاری نداشت / گمانم که از بخت یاری نداشت". حالا در آستانه روز ۲۲ تیر جناب آقای فریبرز برج سفیدی یکی از وبلاگنویسان ارجمند بختیاری از این بیت طلایی پژمان استقبال کرده و شعری ساخته است. شاید این شعر از نقطه نظر ارزش ادبی حائز اهمیت نباشد و یک شعر معمولی باشد ولی از نقطه نظرمحتوای فرید و پیام وحیدش باید مورد توجه ما و دیگر وبلاگنویسان باشد. اول شعر و پس از آن خوانشی کوتاه: 

"گر ایرانزمین بختیاری نداشت / گمانم که از بخت یاری نداشت"

وگر مردمانش شناسند خویش / خدایا! چنین روزگاری نداشت!

اگر هفت و چارش شود یازده / به فردا جز امیدواری نداشت

وگر قوم لر را کند همرهی / به ایران کسی بیقراری نداشت

درست است که میهن پر از قوم هاست! / که بی آن همه خود قراری نداشت!

وگر لر نمی داشت ایرانزمین/ گمانم که از بخت یاری نداشت

خوانش کوتاه: آقای برج سفیدی چندی قبل نام وبلاگش را عوض کرد و گذاشت "ایرانی بمانی". این یعنی تاکید بر یک جایی که گمان می رود زهوارش دارد در می رود. یا به قولی شناسایی پاشنه ی آشیل! یعنی یک سینه پر از حرف! یعنی بماند برای فرصتی دیگر!