خان طلا

 

خان طلا

خدا کرم خان بهمئی معروف به خان طلا  ، فرزند سرهنگ خان بهمئی متولد 1273 خورشیدی در جوانی رشادتهایی از خود در جنگ " علا ء " نشان داد و بین ایل بهمئی و ایلات لر جانکی گرمسیر( چهارلنگ بختیاری) از محبوبیت خاصی برخوردار بود متانت و نجابت شجاعت و دلیری از خصایص لریاتی   خداکرم خان  بوده که موجب شد تا مردم او را طلای بی غش بنامند و از این رو  از نازنام مردمی خان طلا برخوردار شد . او همیشه هوا خواه ایل ش بوده و نیز ایلات همسایه که زیربار ستم و تحت فشار مالیاتهای دولتی کمر خم میکردند  شوریده است . سرهنگ خان فرزند حسین خان بهمئی چون لیاقتها و  رفتار و کردار و گفتار نیکوی خان طلا آزموده  بود  سمت ریاست و خانی را تا زمانی که در قید حیات بود به ایشان وا گذار کرد . که در آخر این ریاست به مرگ او بدست نیروهای پهلوی در سال بیستم  آذرماه  1316 خاتمه یافت .

خان طلا شش فرزند داشت ، چهار پسر و دو دختر  و در مبارزات طولانی با دولت پهلوی دو پسر جوانش فرج اله خان و جعفر قلی خان دوشادوش پدر  با ارتش پهلوی می جنگیدند  . در یکی از همین جنگها بود که سرهنگ خان پدر خان طلا که ریش سفید ایل هم بود ،  ناجوانمردانه دستگیر می شود و به زندان اهواز گسیل میگردد  که به طور مشکوک  غریبانه در زندان کشته می شود .

رهدار

 

اصل و نسب


اصل و نسب 

(سروده ی غلامعلی آسترکی)

 

مُونِه گون بختياري بَخت ، يارُم

زِ ايچُو تا به كُورش ريشِه دارُم

 

دژِ قلبُم قَوي چي دژِ مُنگشت

فِراخ سينه چَن شيمبار تا دَشت


چُونو خينُم زلالِه ،  مثل كارُون

موخُو پاك ويَه رَنگم جُور بارُون

 

مو واكورِش دوتامُون زِ يَه ايليم

دوتامُون شاخ وبَلگ يَه چَويليم


دوتامُون خُورزماريم زِ يَه خينيم

دوتامُون بَچَل ايران زِمينيم


خُوم وكُورش ز نَسل يَه پيائيم

دوتائيمون ز ايل آريائييم

 

خُوم وكورش ز يَه كُر و بووئييم

ايما يا تاته زائيم يا گووئييم


ز داريوش بِگوم سيت زِ يه نَسليم

دوتامون آريائي اصل اصليم


مو واسورِنا نِهال يَه دِرختيم

دوتامون جِنس پولاديم ، سَختيم


مو واپرويز خُسرو ز يَه طافيم

دوتامون جور گندم مِن يه بافيم


مُو وا كاوِه دوتامُون زِ يَه خاكيم

هَنيم هَم دِشمِن جُون ضَحاكيم

 

فِريدُونيم وبائيمون قَوينِه

سر وجُونمُون فداي سر زِمينه


مُو چي زَرتُشت وا شَو ايكُنُم جَنگ

اگِزنُوم جُور بَرقِ بَردِ هوشنگ


سياوَش گُونه خينُم ايزَنه جُوش

نَبيدِه داغِ سُهراوُم فِرامُوش


مُو بيزارُم زِ هَرچي شيلِه پيلَه

اِجنگُوم وا ريا ومَكر وحيله

 

بَرُم تاجِ  ز ماوين دوتا  شير

اِگِروم گُوش شيرِ مينِه نَخچير

 

دِلوم خينِه ز سال حُوشكسالي

كُنُم وا قيصَر روم  هم  حُوالي


نِجَرنيدِه كَسي تا حال مُشتُم

نِديده خاك تا حال رنگِ پُشتُ


ورچیهسته :   تلگه غلامعلی آسترکی

ماخذ  : وبلاگ غلامعلی آسترکی

به پیشواز روز جهانی زبان مادری برویم...

به پیشواز روز جهانی زبان مادری برویم

پدرم ! مادرم! پاکی و قدوست زبان مادری تان را قدر بدانید و به ما کودکان هم یاد بدهید!

در آینده کسی زبان مادری( بختیاری – مینجایی – لکی – لری جنوبی ) را به ما نخواهد بخشید !

ادامه نوشته

بانوی باران...


معرفی  عکس برتر در جشنواره جهاتی عکس فتو رات صربستان و کشور اتریش

چند شب پیش  مهمان داشتیم. تعدادی از دوستان اهل شعر و موسیقی  که همراه با خانواده هایشان آمده بودند. یکی از این عزیزان از جایش بلند شد و به سوی تابلوی " بانوی باران " رفت که در ابعاد 90 در 60   در گوشه ای از  دیوار سالن پذیرایی مان  به دیوار نصب شده  بود  و من هم  این تابلو را خیلی دوست داشتم چون  از بار اسطوره ای فرهنگی بسیار بالایی برخوردار است. دوست ما حسابی هم مجذوب تابلو شده بود، سوالاتی پرسید مثلن که چرا تنهایی می رقصد و عده ای دارند دست می زنند آنچه اطلاعات داشتم از موضوع عکس، عکاس تا برنده شدن و جایزه عکس برتر برایش توضیح دادم و همانجا انگیزه ای شده تا این اطلاعات را که بیشتر به کمک دوست هنرمند نازنینم جناب آمنوچهر تتری عکاس " بانوی باران " تکمیل شده بود با  سروران خوبم هم در میان بگذارم .


ادامه نوشته

فراخوان


      انجمن ادبی بلازه (ویژه شعر لُری)


ساوار ادبی بلازه 

انجمن ادبی بلازه 

موکیش(موکیس) 100 بیت  سرتر لُری

فراخوان یکصد شعر برتر لُری

ساوار ادبی بلازه  به سراپی  وَسته تا وا موکیش ز بیت بندون ولات لُر( خوزستان – چهارمحال بختیاری – اصفهان  - فارس – بوشهر – کهیگیلویه و بویراحمد – لرستان – ایلام -  همدان و لرستان قزوین )  وا  ئی موکیش  هُمجار وابون  .

انجمن شعر و ادب بلازه  در نخستین موکیش شعر برتر لُری خود قصد دارد تا از شاعران استانهای لرنشین دعوت نماید تا در این  فراخوان با ارسال دو قطعه شعر با موضوع آزاد شرکت نمایند . شعرهای رسیده در این فراخوان پس از  بازبینی هیات داوران  و برگزیده شدن شعر به شاعر اعلام خواهد شد. 

1- هر شاعر فقط دو 2 شعر با موضوع آزاد و دلخواه ارسال فرماید.

2- سروده ها  پس از تایب با  فونت نازنین و در صورت ایمیل در " ورد " فرستاده شود .

3- نشانی و شماره  تلفن  و همراه شاعر  حتمن قید شود.

4- واژه نامه و برگردان شعر  و یک قطعه  عکس همراه باشد تا در صورت چاپ در کتابی به همین منظور استفاده گردد .

5- سرودها به نشانی های زیر ارسال گردد com.lorbelaz@gmail


خوزستان – اهواز – پادادشهر-خیابان 10 ساختمان هیراد- طبقه اول واحد132

کانون کائنات

خَش سَراَنجومی تون آرمون ایمانه

ساوار اد بی بلازه


مهلت ارسال آثار تا پایان سال 1392 خواهد بود


سپاسنامه

  سپاسنامه

 

از همه‌ی سروران عزیز هنرمندان شاعران و نویسندگان و صاحبان قلم و کوشندگان دنیای مجازی که در این مصیبت وارده (درگذشت پدر همسر) چه با حضور نازنین شان و چه با تماس تلفنی، فرستادن پیامک و کامنت  همدردی نمودند نهایت سپاسمندی را دارم. امید است تا در شادیهای این بزرگواران خدمتگزار لایقی باشیم .

برخی از این عزیزان اگر از قلم افتاده اند مرا با همه محبوبیتی که نزد بنده دارند خواهند بخشید.                                                

 

آرمان ‌موری‌احمدی – عبدالرضا قاسمی – خرم سعیدی – هوشنگ رئوف - غفور اسکندری سبزی – عابد بهاروند – محسن حیدری - ابراهیم خدایی – علی بداغی - هوشنگ پرتو – سعید چوبینه- سید یداله تقوی – پدرام طاهری کُتُکی- یونس شفیعی – یونس عباسی‌همئی – فریده چراغی – وحید خلیلی‌اردلی – نگین سلیمان (موسوی ) – نبی بختیاری‌نژاد – غلامعلی آسترکی- رامین تهماسبی – عباس باوری –بهرام حاجی‌پور – محسن مرادی – محمد مومنی‌موگوئی - سمانه غلامی – هوشنگ فرجی -  رضا جایدری – آفرین پنهانی – مراد جلائی – ماشااله اکبری( ماشا) -  حسین خداکرمی-  داود بزرگمهر- جلیلیان - سعدی جلیلی - محمد نعمتی - فیروز دوستانی - امیر زیدی‌نژاد – امیر‌‌رضا قاسمی – اعتمادی -  سید اصغر حسینی – کامو کلهر – کرم تیموری – میرهاشمی – غلامرضا مهرآموز – سالم پوراحمد – وحید چگینی – سعید معتمدی – مریم موسوی‌گورابی - مسعود سیفی – رحیمی بویراحمدی – هژیر کیانی – علی اکبر اکبری – رضا شکاری – دختر زاگرس – لیلا فرجی – ستاره نصراله‌پور – ثریا زندیار -  داریوش ملک‌پور – نادر – رضا شکاری – علی کاظمیان – حاج محمد میرزا وند – پریسکه (احسان علیخانی) – حبیب جمشیدی - سپهوند – یکتا – ناهید زکیان – فرهاد داودوندی – مسعود رشنو – حامد نصیری – عبدالرضا شهبازی – سعید مدیر وبلگ شهید بالنگ – سامان فرجی – علی اکبر مرادپور – نادر پرویزی – محمد حمیدی ( دل ) – آرش احمدی – فرزین حاتمی – امیر هوشنگ مویدی -حمزه رامین - مصطفا علیزاده گل سفیدی -فرشید خدادادیان -مهدی ویس کرمی - حسین حسنی بختیاری -سریا داودی حموله -اعضاء ساوار(انجمن) ادبی بلازه - سایت لور - هفته نامه و روزنامه های استانی در خوزستان .

 

برای‌شان بهترین ها را آرزو دارم.  


دالو منیژه...

دالو منیژه

فقط با دستهایش راه می رود



ادامه نوشته

بهون behoon

بهون behoon

نوشته : رهدار

 

بهون من سالهاست سیاهپوش دردهای تاریخ است



از کهن روزگاران انسان با نزدیکترین ابزاری که در دسترس داشت  برای رفاه و سهولت زندگانی اش آن را به خدمت می گرفت . همچنانکه موی سیاه بز  سر پناهی شد بر سیاه چادر مردمان کوچرو  بختیاری و دیگر عشایر لُر   . این سر پناه بهون  نام دارد که ویژه چادر لُر بختیاری و دیگر زاگرس نشینان است در اصطلاح امروزین سیاه چادر  بختیاری نامیده میشود  که بیشتر از موی بز به مناسبت رطوبت ناپذیری اش و سیقلی نوع موی بز به راحتی از ریزش و نفوذ هر نوع رطوبتی  را به داخل جلو گیری می کند و آنهم به مناسبت انقباض و انبساط موی بز دراثر تغییرات جوی است که خانه ای شد برای کوچروهای اقوام لر و زاگرس نشینان  .  در زبان لُری مینجایی بهون را " دا وار " می گویند . که همان خانه و وار مادری است  شاید بخاطر ساختن و بافتن آن توسط مادران است که اینگونه واری زیبا آفرینش می یابد و در زبان لُری بختیاری " دا وار " معنی " سرزمین مادری " را می دهد که از نظر مفاهیم هردو  واژه از غنای بار معنایی  زیبایی برخوردارند . واژه ی" داوار " به معنی سرزمین مادری در واژه سازی  بچه های انجمن ادبی بلازه انجمن شعر وادب لُری به ثبت رسیده است .


ادامه نوشته

دیدار با  " بی اقدس "  بی بی ِ کوه کَلار

سفر نامه  -  رهدار 

 بی بی مخملی

دیدار با  " بی اقدس "  بی بی ِ کوه کَلار


اشاره :

" دو روز برنامه همایش شعر لُری مناطق لرنشین در شهرستان اردل - چهارمحال بختیاری  بود 29 و30 اَمرداد 1392.  چون  سالهای گذشته همیشه یک صندلی  از این همایش را پُر می کردم.  در شب پیش از روز همایش مراسمی به نام سرتَمداری است که در سالهای نخستین همه ی شاعران به سرودن شعر خود می پرداختند و تا پاسی از شب ادامه داشت، اما دوسالی هست که بیشتر شعر توامان با بررسی و گفتارهایی پیرامون زبان لُری، فرهنگ و اسطوره هاست.   گرچه خودم را آماده نکرده بودم تا چیزی ارائه بدهم نا خودآگاه در شب سرتمداری اسمم توسط جناب استاد خسروی نیا که کنار مجری نشسته بود خوانده شد و به پاس پیشکسوتی ایشان  چند دقیقه ای در خصوص  زبان مادری و پاسداشت این گنجینه های نهفته ( مادران ) سخنانی کوتاه ارائه نمودم و در پایان چند شعر از کتاب " دا لالا " را ارائه کردم. کیفیت جشنواره و داوری شعر، انتخاب شاعران  و نقاط ضعف و قدرت و ریز برنامه ها را به اهلش واگذار می کنم که از این گفتار جداست ".


عکسها و مطلب از: حسین حسن زاده رهدار

ادامه نوشته

گزارشی تصویری از مراسم تشییع آحسن راهداری...

 

 

آحسن راهداری معرف به قاید حسن یا کاید حسن راهداری یا کلانتر حسن راهداری یا کدخدا حسن رهداری یا حسن مامن  راهداری القابی که مردم بختیاری برایش خطاب می کردند از آخرین کلانتران رهدار است که در سن 85 سالگی براثر بیماری درگذشت؛ وی در سنین جوانی  و در  27 سالگی کلانتری طایفه رهدار را به عهده گرفت که با رای و انتخاب ریش سفیدان شعبات طایفه اش انتخاب شده بود، مردی با لیاقت، سخنور، جسور، حق بین، قانون گذار، صلح جو و مردم نواز بود که در میان کلیه طوایف خوزستان از لر تا عرب فردی شناخته شده است؛ او در اهواز زندگی می کرد و پیکرش را  جهت خاکسپاری به روستای زادگاهش آوردند.

روحش شاد و یادش گرامی...


عکسها و مطلب از: حسین حسن زاده رهدار

ادامه نوشته

آ مجید هم رفت...

مجید فروتن شاعر بختیاری درگذشت


مجید فروتن، شاعر نوپرداز بختیاری در کنار هوشنگ چارلنگی از پایه گذاران جریان ادبی "شعر دیگر" در مسجدسلیمان دهه ۴۰ محسوب می شود که تأثیر چشمگیری در پیدایش و جهت گیری جریان ادبی "موج ناب" در مسجدسلیمان و تهران در نیمه دوم دهه ۴۰ و سراسر دهه ۵۰ داشت.

ادامه نوشته

از دهقان فداکار تا چوپان فداکار...


چوپان لر، گله اش را فدای پلنگ لرستان کرد...

«نوروز حیدری» دامدار جوان لرستانی با تأکید بر تلف شدن ۴۴ رأس بز از ۱۴۰ رأس بز و گوسفند گله‌اش در اثر حمله پلنگ، درباره چرایی استفاده نکردن از اسلحه خود گفت: همیشه اسلحه برنوی مجازم را همراه دارم. قبلا هم در این کوه پلنگ دیده بودم. این حیوان خیلی زیباست، شما تا از نزدیک نبینیدش، متوجه حرف من نخواهید شد. به خدا قسم اگر تمام دام‌هایم را هم می‌خورد، هرگز به طرفش تیر نمی‌انداختم... هیچ کاری از دستم بر‌نمی‌آمد؛ پلنگ بز‌ها را می‌گرفت و خفه می‌کرد. چند دام هم از کوه ‌به پایین پرت شدند. وقتی شروع به داد و فریاد کردم، پلنگ متوجه من شد و به سمت بالای کوه فرار کرد. گله تار و مار شده ‌و بز‌ها از ترس، پراکنده شده بودند، تا جایی که توانستم گله را جمع و جور کردم و دام‌هایی که سالم مانده و پیدایشان کرده بودم، به روستا برگرداندم.‌‌ همان شب با محیط‌بان منطقه تماس گرفتم و ماجرا را با وی در میان گذاشتم.

لینک خبر و مصاحبه با این جوان غیور در سایت لور. 



ادامه نوشته

نخستین مافه گه استاد بهمن علاءالدین

نخستین مافه گه استاد بهمن علاءالدین

به دنبال تخریب فرهنگسرای شادروان بهمن علاءالدین توسط شهرداری اهواز  آن دیدیم که نخستین مافه گه استاد را در روستای راهدار کیلومتر 13 جاده مسجدسلیمان – شوشتر  بنا نهیم. ابتدا با شعار  چهل مافه گه در چهل روستا سنگ اول را بنا نهادیم ولی متاسفانه  فقط شاهد دومین مافه گه استاد در بازُفت بودیم   دیگر سرو مافه گهی برای استاد قد نیافراشت.

ادامه نوشته

  گونه ای در پیوستگی و پیوند باستانی یک قوم

از  رد پایی باستانی یک طرح مفرغی در لُرستان تا بَردِ شیرهای بختیاری

 

 

رد پای 3000 ساله این مجسمه مفرغی در لُرستان که از طرح گرافیکی  شگفت انگیزی برخوردار است انسان را به تفکر وا می دارد که طراحی های شیرسنگی از روی بی سلیقی و بی الگلویی هم ساخته نشده اند بلکه قاعده ی خاصی را می طلبیده که در فرهنگ اسطوره های باستانی یک قوم نهفته است و نسل به نسل، سینه به سینه و اندیشه در اندیشه تا کنون نفس می کشد و به جرات می توان گفت که بردشیر بختیاری از الگویی کُهن بهره گرفته است؛ این مجسمه ی شیرنمای مفرغی که در حفاری های غیر کارشناسانه و گاه غیر مجاز در مناطق لُر نشین به ویژه در لرستان کشف شده است نشان از پیوستگی و یگانگی فرهنگی مردم لُر دارد. 

ادامه نوشته

غلامعلی آسترکی

نیکی پیر مغان بین که چو ما بدمستان

هر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود

 

اشاره:  غلامعلی آسترکی  شاعر، نویسنده، پژوهشگر، مولف، خواننده و مجری توانمند برنامه ها و جشنواره های سراسری. سه کتاب "عشق در ایل بختیاری، از پنجره و ترنه طلا " را تا کنون به چاپ رسانده است، مجموعه شعر "امپراطور زاگرس" در حال تدوین و ویرایش است و دو مجموعه شعر دیگر ایشان به انتظار اخذ مجوزاست.  جناب آسترکی تا کنون نزدیک به 60 جشنواره ی سراسری و منطقه ای شعر شرکت و تاکنون رتبه ی اول یازده جشنواره سراسری و هشت جشنواره منطقه ای شعر را کسب نموده و در نزدیک به چهل جشنواره هم از ایشان تقدیر بعمل آمده. پژوهش در خصوص تاریخ، فرهنگ و آیینها و آداب و رسوم بختیاری را بعنوان یکی از اهداف بلند خودش می داند و از آن  نه به بعنوان یک تفنن بلکه بعنوان یک مسئولیت یاد می کند. در این راستا تا کنون ده ها اثر و مقاله ی پژوهشی از ایشان در روزنامه های کثیرالانتشار در دسترس همگان قرار گرفته است
این بزرگوار اندامی از صندوق حمایت از نویسندگان  و هنرمندان کشور می باشد و دبیری دو انجمن ادبی و عضویت در چندین انجمن ادبی  و نیز عضویت در انجمن های خوشنویسان و نقاشان را به عهده دارد. علاوه بر مجری گری قابلی که در برخی از جشنواره ها و مراسمات رسمی داشته از این هنرمند بختیاری چندین کنسرت در شهر اصفهان برگزار شد که مورد استقبال مردم قرارگرفته است. برایش آینده ای روشن آرزو می کنیم. در معرفی این هنرمند با چندین پرسش، پذیرای دوستان خواهیم بود. 

ادامه نوشته

زاد روز بهمن علا الدین

ورچیهسته از وبلاگ: چو ایران نباشد تن من مباد - جناب آقای عبدالرضا قاسمی

 

۲۰ مهر زاد روز " بهمن علاالدین " گرامی باد

 

 

 20 مهر زادروز مسعود بختیاری (علاءالدین) خواننده و شاعر کلاسیک و محلی بختیاری است؛ صدای ایلی که در دامنه های زاگرس همیشه طنین انداز ماند.  هفتاد و دومین  سالروز تولد اسطوره تاراز صدایی که هرگز خاموش نمی شود؛ " زنده یاد بهمن علاء الدین"  را به همه دوستدارانش تبریک میگوییم.

  

****

ادامه نوشته

تلاش جمهوری آذربایجان در به ثبت درآوردن چوگان در یونسکو به نام خود!

تاریخچه چوگان  در ایران و فرهنگ نام چوگانبازی در لری بختیاری

تلاش جمهوری آذربایجان در به ثبت درآوردن چوگان در یونسکو به نام خود

  

چوگان یکی از کهن ترین بازی های ورزشی جهان شناخته شده است که مال ماست  و ما  رهایش کردیم و دیگران  گرفتند. نزدیک به 600 سال پیش از زمان  مسیح، چوگان نزد ایرانیان و توران گزارش شده است و در نبشته های ایرانی از جمله " کارنامگ ارتخشیرپاپکان "( کارنامه اردشیربابکان) به زبان پهلوی به این بازی که نیمی انسان و نیمی اسب است اشاره رفته است تا ضرب المثلهایی چون این گوی و این هم میدان.

...

ادامه نوشته

وبلاگ چو ایران نباشد تن من مباد...


هرچه  گویم عشق را  شرح و بیان

چون به عشق آیم خجل باشم از آن

 

اشاره ی رهدار : " چو ایران نباشد تن من مباد " سخن کاملی که به گوش تک تک ایرانیان  سخنی آشناست . نام یکی از لُربلاگهاست ، توسط یکی از بهترینها جناب آقای عبدالرضا قاسمی اداره می شود.  وب گاهی که سرتاسرش مملو از عشق ورزی به نوع بشر و انساندوستی و معرفی شخصیتهایی که هر یک به نوبه ی خود اثری نیک در ساختن اجتماع پیرامون خود داشته اند . چندین بار به این عزیز زنگ زدم که لازم است در معرفی اش یکنفراین افتخار را نصیب شود و این مدال را از دوستانش دریغ نکند بویژه که ایشان ( جناب عبدالرضا قاسمی) شخصیتی منحصر بفردی که در  معرفی شخصیتهای وبلاگش گوی سبقت را از همه ی وبلاگنویسان کشور برده است  . شخصیت والایی که فروتنانه با اخلاص و نیتی خیر از ناگفته های اساتید ، هنرمندان ، وزرشکاران  و مفاخر لُر در وب گاه اش  یک آسمان پر از ستاره و ماه و خورشید دارد  آیا سزاوار نیست کسی هم از او  تجلیل و نامی ببرد؟

ولی هرچه اصرار می کردم ایشان زیر بار این معرفی نمی رفتند و با خنده ای پُر از حجب و حیا می گفتند که تا همیجایش برایم کافی است . ولی با اصرارهای مکرر به همین پرس و پاسخ  نسبیتاً کوتاه  اکتفا کردند و من هم خشنودم که توانستم از این بزرگوار  قدردانی و در معرفی اش به سایر وب نویسان  کمترین خدمتی بکنم . به هر حال هرچه در شرح و وصف این نازنین ، اخلاق نیکو و پسندیده ی او و قلمش بنویسم بیان عشق ایشان انسان را به قول مولوی خجل خواهد کرد ،چرا که :هرچه  گویم عشق را  شرح و بیان/ چون به عشق آیم خجل باشم از آن .

ادامه نوشته

کوگم اَی ( ای کبک من)

    


کَو گُم اَی ! ( ای کبک من ! )  

کوگم ای ! مخون مخون  هیشکی دل نداره

مُلک     نا آبادمون   پُر  ،   خین و خارُه


کوگم اَی !  مخون مخون   دل   دی نمنده

مُلک ِ  نا آبادمون      خیلی        زمنده


کوگم اَی ! وه عشق کی   تیل کُنی  چال

بُنگ شوپَر   هی اِیا        پُر تا پُرِ  مال


کوگُم اَی  ! وه  یاد کِی   غازه کشی سَرد

ایل احساسته   ِکی هی     ایزنه     بَرد


کَوگُم اَی ! کم بال بزن  ئی  کُه وَر او کُه

کم بریز ز داغ دل  خاک  وُر سَر ِ   خُه

 

کوگم اَی !  وه عشق کی بُنگ   ایواری

بُنگ بزن    بلکم خدا      بی  وا دیاری


برگردان :

ای کبک من! دیگر آواز سر نده که دلِ شنیدنی نیست(شور و شوق شنیدن نیست) 

زیرا که سرزمین ویرا ن ما مملو از خار و توامان خون است . ای کبک من دیگرنخوان 

که برای کسی دلی باقی نمانده است زیراکه این سرزمین چه بسیار خسته است. 

ای کبک من ! به کدامین عشق جوجه پرورش می دهی در حالی که آواز خفاش 

سرتاسر آبادی را پُر کرده است. ای کبک من ! به یاد کی قهقه سردی  را سرکشیده 

ای؟ ایل احساس تورا چه کسی آماج سنگ پَرانی قرار داده است. ای کبک من کمتر 

بال پروازت را بر این دامنه و آن دامنه ی کو به پرواز درآر و کمتر از داغ دلت بر سر 

خودت خاک این سرزمین را بریز. ای کبک من به عشق چه کسی بانگ سر می 

دهی؟ پس فریاد بزن بلکه خداوند خود را به تو ظاهر کند.

* * * * * * * * * * * 

برگردان به لُری مینجایی  کاری از استاد مهر آموز

كوگم ائ! نخو نخو هيشكه دلئ ناره
ملك ناآبادمو پر خين خار

كوگم ائ نخو نخو ده دل نمنه 
ملك ناآبادمو زياده منه

كوگم ائ! ئي جيجيان وه عشق كئ كني گپ
دنگ(بونگ)

شوپره يائه پرتاپر مال
كوگم ائ! شاقه سرد وه هير (وير)

كئ كشي ايل احساستن كئ هئ زنه برد
كوگم ائ! كم بزه بال زي كه ورو كه
كم بريزد(ز) داغ دل خاك وه سر خود(خو)

كوگم ائ! وه عشق كئ تو بونگ وراري
بونگ بزه بلكم خدا بيا وا دياري



خدا بیل...

در دنیای مجازی قصه های خدا بیلی  خاطرات شخصی به نام " خدا بیلی" است که دوران دبستانش را به زبان لُری بختیاری در دنیای مجازی برای دوستان تعریف می کند و به قلم شیوایی می نویسد . مثل خاطرات مجید که در یکی دو دهه قبل از تلویزیون پخش می شد اما خاطرات خدابیلی  براینکه حمایت کننده ای ندارد فقط در حد خوانندگان خودش می نویسد و بسیار هم قصه ها و خاطراتش زیباست و به زبان طنز هم آمیخته شده مثلن تش گرهده چهار سالس بی که هاشق مهر جون دهدر همساسون وابی  یو دیه آخرسه . اما مو بیشتر وه خاطرات مدرسه رهدنس کار دارم که چقدر وه خاطرات همه ایما بچه یلی که منه دیات و روستاها درس ایخوندیم خاطره انگیزه یو بی که ناخودآگاه ئی سخن موزون به ویرُم خرد که بنوسیم سی خدا بیلی و سیس بفرستم که خیلی هم خوشحال وابی ....


خدا  بیلی  خدا بیلت    ستینُم

به نَم دل ایام سَیلت    ستینم

نویس که خاطراتُم  اینویسی

نگوی که نیکَشه میلت ستینم

****

تو وَندیم  یاد  مدرسه   پَرِ مال

یَه بَرد وَندم  به ستار کُرِ اسمال

نبینا گُرگ ِ کُه مَعلَم بفهمست

ایخردُم تَرکه تَر چِرنیم چی دال

 

****

یه روزهم دفتر مشقام  بلا بی

دوتا دستام  ز دستُم مفتلا بی

سه چار تا تَرکه که خَرد پشت دستام

بیادُم وَست که اِز  تَه  خَوپلا بی

 

کٌهبٌنگ



اَیر دست ِ  صیادی پُر ز دون بی

به صید بی خَوَر ظلمی گِرون بی

بُزی که اِیخوره نونا  چوپونه

گُنه نِه بُز نکِرد تقصیر نون بی

****

تُکی عشق جور  دریا بی حساوه

به لَو اِشتاو پُرسی بی جواوه

ز  تِی نامحرمون عشقه بپوشنین

که عشق چی او پَر ِ گُل بی حجاوه

****

به  شِرنُم سینه و دل زش دِرارُم

هونه چی گندمی وُر گِل بکارُم

گُدی که کار لُر بی دل تمونه

ز دل دورت حصاری ایورارُم

****

ایر چه دستُم اِز دستت به دیره

زت ایخواستُم دلامون یک بگیره

کموتر گَل گِرهد وا گَله بازی

ندیدُم هیچ لُری سی لُر بمیره

****

ایَر خاری تو نیدی رَو گُلی با

اَیَر زلف ِ شِلالی کاکُلی با

نمون چی  بید  که هی زَی لاف سایه

تو سرو کُهنه خیز ِ رِی تُلی با


" رهدار " کتاب کُهبُنگ - چاپ سوم 



روح من سرزمینی ست زیبا...

 

آراُئی مو ولاتیه مَلوس

 

گَدایی و چاله گََردی ، بیدلی

                              کُهریزه اِیاهه سیم

سِگویی ایتره هم

                     ولگرد کیچه ی ویرُم وابو

آراُئیم شهریه ملوس

به اوچوکه اِی تَرُم

                   هاشقِ تیه خِری وابوهم

اُ  دُندال ِ لارِ پُر ز کِر و چین ِ

                         کاسه پشتی

اوچوکه شوک محکوم نی بو

                             به پاهستنِ شیم

اُچوکه  هم  کِلایی شَه پَر

           تا تَره بال و پَرس شَه تر ُبو

آرائی مو

      یه ولاتیه ملوس

     یه ولاتیه ملوس

 

     آمستردام – سپتمبر2012  عفران بدخشانی

     از کتاب " خوم ایرانَم " 

برگردان به لُری : رهدار

 

لُر ای لُر...


بزرگواری که کوچک شد...
 
قابل  توجه آقای بزرگواری نماینده مردم کهگیلویه
 که با توهین به قوم لُر  در مجلس خود را کوچک کرد...


شعر : رهدار
 آواز : میلاد منجزی


لُر ای  لُر

لُر ، ای لُر اَی لُر ، ای لُر ، لُر پیاهی

ستینی ! وا خدا خوت شابه شاهی

بَوُت اَفتو که دات هم ماهِ پُر بی

سرِ دِشمِن وَره پات هی به تُر بی

خوت ایدونی همه دونن وطندار!

دلت آرنگ ئی مُلکِ کُنه کار

به ئی خاک ، نوم تو هی سرفرازه

وری ای کُر! که تاریخ وت اینازه

خوشا ایران که داره لُر به مالس

به هر مالی دوصد رستم زالس

ولات لُر پُراپُر سر دیاری

ممیرا لُر که داره بختیاری

ممیرا لُر ممیرا لُرسونی

که داره گئویلی چی مَه مِسونی

ممیرا لُر ممیرا کُهگیلویه 

خوشا بیر احمدش که خَش سرویه

ممیرا ئی لُرون لَک زبونم

برارون و ککایل مهربونم

لُر ای لُر ! " سخت ِسی مو لُر ول آبو"

مو نیخوم لُر اسیر تینگُر آبو.

سروده هایی از شیرکو بیکس، ورگردونی وه لُری از رهدار...

 ماموستا شیرکو  بیکس درگذشت...

خبر خیلی کوتاه بود ولی برای ادبیات جهان دردی سترگ. بیکسی که سختی های فراوانی از جور حکومت بعثی صدام کشید و آوارگی های بسیاری را به جان و دل خریدار بود. در سال 2009 در سلیمانیه با ایشان دیدار کوتاهی داشتم. چهره و وقار ایشان مرا بیاد سید علی صالحی شاعر بختیاری خودمان انداخت. همان جا بود که به فکرم خورد کارهای این بزرگوار را تا هرجا که توانستم به لُری مینجائی و لُری بختیاری برگردان کنم و حاصل کارش هم ... اما متاسفم که نتوانستم این کارها را  به خدمت ش برسانم .

دیشب برنامه تلویزونی را تماشا می کردم که همسرم ناخودآگاه گفت: شیرکو بیکس  در گذشت  و سریع ادامه داد  خبرهای زیرنویس تلویزیون را ببین  و از آنجایی که خبرهای زیرنویس گذرا هستند منتظر ماندم تا مجدداً تکرار شود. درست بود: "ساعت قبل ...شیرکو بیکس شاعر نام آشنای کُرد در سوئد در گذشت." 

یادم به شعر  رَه کشی  ایشان  افتاد خدایا  در هوای بارانی مُرد یا برفی  یا طوفانی و یاهم... به هر حال ایشان متولد شدند آنچنان که در شعرش گفته بود. شیرکو  بیکس  زاده سلیمانیه کردستان عراق در ۷۳سالگی در بیمارستانی در سوئد درگذشت. او نقش بزرگی در شعر معاصر کُردی و نیز ترجمه و شناساندن شعر معاصر  ایران به جهانیان داشته است.


يادش گرامي و نامش جاودان



اشعار را در ادامه مطلب مطالعه بفرمایید...


ادامه نوشته

غرق شدگان سد

 آواز گآگریو غارت جان
در سوگ غرق شدگان ایذه با مینی بوس در سد

          ناف لُره سی دل غم بُریدن   سی دلخشی بهرسه کم بُریدن

برای جان باختگان این رخداد تلخ: فریده محمود وند ۳۰ ساله، دلبر اسدی ۴۲ ساله، صفورا زندی ۲۰ ساله، شیدا زندی ۱۱ ساله، سامان زندی ۵ ساله، نازملک اسدی ۴۲ ساله، عرفان خواجه کولکی ۱۰ ساله، زهرا خواجه کولکی ۸ ساله، دریا خواجه کولکی ۲ ساله، زری اسدی ۲۷ ساله، گل بس غریبی ۴۸ ساله، شهلا زندی ۹ ساله. همچنین هنوز ۲ نفر از نجات یافتگان در کما هستند و در بیمارستان تحت مراقبت و احیاء قرار دارند.

دانلود ترانه غارت جان با صدای دکتر داود بزرگمهر

از بیدادی1 گفتی

                 و  از دلی

                           که خار را در آن نشا کرده اند

ای بِهگَرد2 بی چراغ!

                  گِرد کدامین شهر؟

به دنبال کدامین انسان؟

آرزوی پیر بلخی را اجابت کنی!

به دنبال کدامین آستین؟

دستی

تا برچیند خاری از

                  " شِکرته "3 ی نازک دلت؟

و نشا کند گُل میترایی " هیرو "4 را

هرگز مباد

            دستارخوان ات!

که میان نانش تنها پیاله ای دوغ است

در روزگاری

            که هر کردار نیکی

                           نان قرض دادن است

زرتشت را بگویید

دیگر به خواب ِ زنان پا به ماه ایل من نیاید

گرچه نیک آموخت

که کودکان به هنگام زادن

                          بر جهان بخندند.

" چرخ بر هم زنم اَر غیر مُرادم گردد "5

 و راستی را

که همچون کلام آسمانی اش

درمان بخش می خواند.

مگر به کوری روَد

که مردان این دیار

بر چوله واری که نامش جهان است

فقط به هنگام زادن فریاد می زنند.

                                     " رهدار – دندال یازدهم  "


پی نوشت:

1-  بیداد : نام آواز برزگری بختیاری

2- بهگرد behgard: رهگذری که برای تفنن گذر کند - گردشگر

3- شکرته shekarte : مزرعه کوچک گندم که به نامگانه کسی کشت شود

4 هیرو hiro : گل خورشیدی گونه ای از گُل ختمی وحشی

5- "چرخ بر هم زنم ... شعر حافظ  "

 

در سوگ استاد سقایی...

برایت سرودی خواهم شد...

  

با شادمانه هایت

بیآغازم ؟

بزران ! بزران !

 بزران  مه !

مال دوس بارکِرد

پابُران مه .....

 لاکوک صدایت

گِره از کتو گُلوَنی نوعروسان میرملاس می گشاید

 و دست تازه دامادهایش حناآگین

تو را  که

 لُربچه ای گوشه ی قبایت را گرفته

  دوان دوان گامهایش را

 با تو همگام

تا لگام خورشید وش اسبی

که سوارش را تو شمشیر داده ای

و تو آواز در داده ای سینه ی کَوَر کوه را

تا فتح فلک القلاع افلاک صدا

دایه دایه های مرا

"قدم خیر" در سوگت " وِشَت "  می کند

بی کُر اَی !

بی دهُدر اَی  !

هونه ته کِی بُرد ؟

و اینک سرودی خواهم شد

همصدا

با "رضاخوانی "های آواز  "نازیه" ای

 همیشه سیاه پوش

که  خدا هم به  "دس قِر داین " او

نیامده است

 او که در غربت تنهایی گورت

هُوره  می خواند :

ای برار بی روئو نشونم ! :

  تو که  کُرت  نِمِیره

    بال قَواته !

مو وه دس کِی بییم

 اِی غمیاته

     

" رهدار"

کودک و فقر...


هیچ چیز مثل بدبختی کودکان را ساکت نمی کند.

(ویکتورهوگو)


بگو بختم یه نئر وابید

خدا هم زم به قـهر وابـید

(رهدار)

بگو بختم منی گِر زی

پَه شهوازُم کُجه فِر زی

(رهدار)

مردم چه می گویند ؟!

 
 

 

مردم چه می‌گویند؟!

می‌خواستم به دنیا بیایم در زایشگاه عمومی. پدربزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. مادرم گفت: چرا؟ پدربزگ گفت: مردم چه می‌گویند؟!

می‌خواستم به مدرسه بروم، مدرسه‌ی سر کوچه‌مان. مادرم گفت: فقط مدرسه‌ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟ مادرم گفت: مردم چه می‌گویند؟!

به رشته‌ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: فقط ریاضی! گفتم: چرا؟ گفت: مردم چه می‌گویند؟!

با دختری روستایی و ساده می‌خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم! گفتم: چرا؟ گفت: مردم چه می‌گویند؟!

می‌خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه‌ی زندگی‌ام کنم. اعضاي خانواده‌ام گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی! گفتم: چرا؟ گفتند: مردم چه می‌گویند؟!

می‌خواستم به اندازه‌ی جیبم خانه‌ای در پایین شهر اجاره کنم. مادرم گفت: وای بر من! گفتم: چرا؟ گفت: مردم چه می‌گویند؟!

اولین مهمانی بعد از عروسی‌مان بود. می‌خواستم ساده باشد و صمیمی. همسرم گفت: شکست، به همین زودی؟! گفتم: چرا؟ گفت: مردم چه می‌گویند؟!

می‌خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. زنم گفت: خدا مرگم دهد. گفتم: چرا؟ گفت: مردم چه می‌گویند؟!

بچه‌ام می‌خواست به دنیا بیاید در زایشگاه عمومی. پدر زنم گفت: فقط بیمارستان خصوصی! گفتم: چرا؟ گفت: مردم چه می‌گویند؟!

می‌خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان که زنم و دخترم جیغ کشیدند و گفتند: مردم چه می‌گویند؟!

سرانجام مُردم ! برادرم برای مراسم ترحیم من، مسجد ساده‌ای پیشنهاد کرد. خواهرم اشک ریخت و با ناله و نفرين گفت: مردم چه می‌گویند؟!

از طرف قبرستان سنگ قبر ساده‌ای بر سر مزارم گذاشتند. اما همسرم گفت: مردم چه می‌گویند؟! لذا خودش سنگ قبری گران‌قيمت برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند.

حالا من در این‌جا در حفره‌ای تنگ خانه کرده‌ام در حالی که تمام سرمایه‌ام برای ادامه‌ی زندگی جمله‌ای بیش نبود: مردم چه می‌گویند؟! مردمی که عمری نگران حرف‌های‌شان بودم، اكنون لحظه‌ای نگران من نیستند ...

منبع : لرستان ، سرزمین گنج های نهان  آبان ۹۰/ رضا جایدری

کسی زلف فریادت را شانه نزد...

 

دَمِ پَرده چه کس شِشنید حناته

چه زل کوره هوکه ایگُن گواته

سر  سینه  گِلالی    وا نویسم

کسی شونه نزید گاله   صداته

چه کسی به در ٍحجله گاهت حنایت را به آب خیساند و چقدر بینندگانی که گواه تو بوده اند نابینایند. بگذار بر سینه ی سنگ (ریگ) کنار رودخانه ای بنویسم: کسی زلف فریادت را هرگز شانه نزد.

نپرسیدی که یو کینه؟!

دلُم سیت  پاله  پُرخینه

تیام  هم دل  ز تو نینه

گُدَشتی  زِ     کِلِ مالم

نپرسیدی که: «یو کینه؟»

اِگُوم سی خُوت بیار آبوی

یه دَو دی خوت زِمار آبوی

زَنُم وُر  چَشْمِه    آوازم

دو  پاته   تا  تیار آبوی

 ِارُم  جا    وارگه ِ  مالِت

به  فایز  هَی گِرُم  فالت

اِیاهه    بادِ       کُهبادی

به پُرسُم حال و احوالت


دلم برای تو چون پیاله ای مملو از خون است ُ چشمانم طاقت ندیدنت را ندارد و دل از تو بر نمی کند. و تو! از کنار منزلگاه من گذشتی چرا نپرسیدی: که این عاشق کیست؟  برای تو خواهم گفت: تا بیدار شوی برای تو  خواهم گفت: تا یکبار دیگر از مادر زاده شوی دو پایت را کودکانه در چشمه ی آوازم فرو خواهم برد تاعاری از هرگونه عیب و نقص بمانی. به جای  منزلگاه مانده ی پس از کوچت آمدم نبودی و با شعر فایزبرایت فالی گرفتم  که  نسیم شمالی را نشانم داد.  سراغت را و احوالت را از نسیم پرسیدم.